بازرگان، اسوه خوبی ها / رضا مسموعی

Filed under مقاله

سالگرد زنده یاد مرحوم مهندس بازرگان، در این دیار غربت فکری و دور از یاران و همدلان، تنها با خاطرات او که سرشار از مهربانی، صبوری، بی تکلفی و صداقت های اوست، همراه و زنده می گردد. خاطراتی که قطعا در این روزها برای فرزندان، یاران و همفکران او در وسعتی گسترده تر و جزئیاتی بیشتر تجلی می یابد.

اما برای این حقیر، که در عنفوان جوانی با اندیشه های او درآمیختم، و سرانجام چرخ روزگار و انقلاب ۵۷ مرا در کنار این بزرگ مرد چون سربازی قرار داد و برایم دنیائی از خاطره و دروسی از فهم و ادب فراهم ساخت، خود دنیائی دیگر است.

مدتهاست که با ورق زدن هر کتابی و خواندن هر سطری که نام آزادی در آن رفته باشد، بی اختیار چهره دوست داشتنی مرحوم مهندس بازرگان با اندیشه های آزای خواهی اش برایم رخ می نماید و هر ساله با سالگرد او خاطرات روزهای بعد از انقلاب تا سفر ناتمام او برای معالجه و آغاز سفری ابدی برایم چون پرده هائی خیال انگیز زنده می گردد.

برای او، زندان های طویل المدت از قصر تا قزل حصار و زندان برازجان خللی در اراده ملی و حق جوئی و مبارزه مسالمت آمیزاش بوجود نیاورده بود. در اوج هر بزنگاه تاریخ ، از فرایند ملی شدن صنعت نفت در کنار سردار ملی دکتر محمد مصدق و حضور در هیئت خلع ید از غاصبان انگلیسی تا اعتراض به کودتای ۲۸ مرداد و قرار داد ننگین جدید نفت، پیامی بود برای نسل های بعدی تا بدانند پدرانشان در این فاجعه ملی ساکت ننشستند، اگرچه همه مناصب علمی و دانشگاهی خود و ۱۰ یار دانشگاهی اش را در این اعتراضات از دست داد.

در روزهای پرتلاطم انقلاب اسلامی سال ۵۷ نیز علیرغم همه خطرهای موجود و مخالفت بعضی از یاران، چون مرحوم آیت الله طالقانی، مسئولیت انتقالی دولت موقت انقلاب را پذیرفت تا ایران از گردنه پر اضطراب انقلاب به سوی یک حکومت ملی و ایده آل گذر کرده و وعده ها و امیدهای ملت تحقق عینی یابد، اما به قول خودش یک شهر شد و چهل کلانتر و خون دل خوردن ها آغاز گردید.

از ارکستر نا موزون گروههای سیاسی مدعیان انقلاب تا سمفونی غم انگیز اعدام های بی رویه و دخالت ها و کارشکنی های اهالی منبر و محراب تا گروه های تند انقلابی برآمده از فرهنگ انقلاب، و افزون بر همه، مراکز قدرت و کثرت تداخل در مدیریت ها او را در میان پتک و سندان قرار داده بود.

او که فصل تخریب، انقلاب و انتقام را پایان یافته و زمان را هنگام صلح و دوستی و آرامش سازندگی می دانست، در آن روزها نصیبی جز رنج و حرمان نداشت، زیور پست و مقام را رها کرد و استعفا را بر ماندن و نظاره گر انحراف از معیارهای علمی، دینی و مدیریتی بودن رجحان داد و حرکتی از نو را با بازگشت به نهضت آزادی ایران، برای تحقق آرمان آزادی و نفی استبداد از هر نوع آن آغاز کرد.

یاد از روزهائی که در دفتر نهضت در خیابان مطهری مورد حمله نیروهای ولایت مدار حزب الله قرار می گرفتیم و او صبور و آرام در فاصله رسیدن نیروهای مهاجم از طبقه زیر زمین تا طبقه چهارم، فرصت را غنیمت شمرده و نماز ظهر یا عصر را به جماعت اقامه می کرد و جوانی ضعیف چون من حقیر از نعره مهاجمان پیرو ولایت بر خود می لرزیدم و او استوار و مطمئن قامت بر نمازمی بست و تا صدای شکستن درها و پنجره ها و ورود مهاجمان تا سلام نماز پای برجا بود.

در مجلس اول نیز به هنگام نطق پیش از دستور، که با یورش و حمله هیجانی چند نماینده  به ظاهرانقلابی مواجه شد، چون کوهی استوار برجای ایستاد که با قطع صدای میکروفون نطق را نیمه تمام رها کرد و آرام و صبور نظاره گر بی حرمتی های اهل منبر و محراب گردید. سالیان بعد نماینده جوان آن روزهای مجلس، در سالگرد فوت مهندس بازرگان گفت که آنچه را ما جوانها در آینه نمی دیدیم او در خشت خام می دید.

آنچه از پرده دادگاه امیرانتظام به خاطر دارم، روزی است که در اوج تهمت های ناروا به مهندس امیرانتظام، این سخنگوی صدیق دولت موقت، در دادگاه حاضر شد و گفت: آنچه تاکنون به عنوان اتهام علیه ایشان مطرح و مکتوب کرده اید، با اطلاع و نظر من بوده و اگر جرمی هست من نیز مجرمم! این شهادت نه در چشم صاحبان قدرت وقت خوش آمد و نه در دل جمعی از یاران او، اما حق طلبی و حق جوئی، او را به تاسی ازفرمان “لاتکتمواالشهاده” قرآن، ازمصلحت اندیشی دو روزه دنیا دور ساخته بود.

سال ۱۳۶۷  که تعدادی از اعضاء نهضت از جمله فرزند ایشان در زندان ولایت بودند، در دفتیر سیاسی، با هیجان ایام جوانی رو به ایشان کرده و گفتم: دوستان ما در زندان و تحت فشار هستند، چرا کاری و اقدامی جهت رهائی آنها نمی کنیم؟ چرا چاره ای نمی اندیشیم؟ و او آرام و خونسرد گفت: اگر شما تنها نگران دوستانمان هستید، که به جا هم هست، من هم نگران یاران و دوستان، و هم نگران فرزند خودم هستم و از این جهت بیشترتحت فشارم. اما کمی بیندیشید که چرا یاران ما دربند و اسارت هستند؟ اگر در مقابل وظیفه ملی و دینی خود سکوت کرده و عملی نمی کردیم، از زندان و بند هم خبری نبود، ما از زندان استقبال نمی کنیم، ولی نه از ترس زندان هم از وظیفه خود در مقابل عملکرد نادرست حاکمان قصور می کنیم، و نه برای رهائی آنها التماس و درخواست می کنیم. به یاد دارم اشگ در چشمم لغزید که من جوانی خام بودم و او دریائی از تجربه روزگار و ایمان به مبدئی لایزال.

جلسات دفتر سیاسی و شورای ماهانه نهضت و یا سفرهای شهرستانها پرده دیگر از خاطرات است که حلاوت آن در دل و جانم نشسته است و گهگاه برای چشیدن طعم دوباره آن در دل مروری می کنم یا بر زبان می رانم  که یا در کنار او بودن ها بخشی از ضمیر ذهنم را به خود اختصاص داده است،

یاد شب های بعد از جلسات دوشنبه های دفتر سیاسی که گهگاه او را به اتفاق خسرو به امید وعشق رساندن به گلندوک لواسان همراهی می کردیم، اما به اصرار او در میدان تجریش متوقف می شدیم و او متکی به خدا، بی محابا و بی تکلف بقیه راه را با مینی بوس های عمومی در دل شب و در میان مردم کوچه و بازار تا لواسان ادامه راه می داد.

و یاد جمعه هائی که در کوه های سوهانک و یا در کنار دریاچه لتیان بدون احساس خستگی، پیاده روی می کردیم و از منبع فهم و کمال او، که به سادگی و تواضع همراه بود، کسب فیض وافر می کردیم.

به یاد دارم یکی از این جمعه ها، به هنگام راه پیمائی گفت: از خدی خود خواسته ام که دستم را تا آخرین لحظه سالم بدارد، تا بتوانم بنویسم، چشمم را، تا بتوانم همچنان بخوانم و پاهایم را، تا به پای خود بایستم. این دعا به درگاه خدا مستجاب افتاد؛ به روایت آقای دکتر بنی اسدی، در آخرین سفری که به امید معالجه عارضه قلبی با هواپیما عازم سوئیس بود، تا آخرین لحظات به خواندن مطالب و نگارش مشقول بود و به هنگام ورود به سالن فرودگاه زوریخ چمدان خویش را، برخلاف اصرار همراهان، خود حمل کرد.

و سرانجام شبی تلخ جسم آرام گرفته او، که از سفر نیمه تمام زوریخ بازمی گشت، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و در آمبولانس سپاه قرار گرفت و این بار با اشک چشم تا بهشت زهرای تهران، جهت تشریفات اداری، همسفر او بودیم که فردای آنروز، جسم او در آرامگاه ابدی خویش جای گرفت.

خداوند روح بزرگ او را قرین رحمت خویش سازد و راه و اندیشه متعالی او را در سرزمین ایران هموار و آرزوهای یاران و همفکران او را که خدمت به انسان، ایران و اسلام است محقق سازد.

رضا مسموعی، ششم بهمن ۱۳۹۳


اشتراک گذاری

     Balatarin

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /homepages/41/d939110942/htdocs/Nedayeazadinet/wp-includes/class-wp-comment-query.php on line 399