ندای آزادی: آنچه در ادامه میخوانید گفتگوی تفصیلی است با دبیر کل نهضت آزادی ایران درباره آرایش نیروهای سیاسی در ایران امروز و تحلیلی از وضعیت و موقیعت جمهوری اسلامی ایران در عرصه داخلی و بین المللی. دکتر ابراهیم یزدی در پاسخ به این سئوال که “این ادعا که جنس ما و آمریکا اصلا متفاوت است و برای همین نمیتوانیم کنار بیاییم”، می گوید: “همه ما بشر هستیم. بله آمریکا دنبال منافع ملیاش است و باید هم باشد. انگیزه و هدف هر دولتی برای ورود به مناسبات جهانی منافع ملی است. اگر برخی در سیاست خارجی دنبال منافع ملی نباشند، اشتباه میکنند. در توافق های بین المللی اعتماد طرفین به یکدیگر یکی از عوامل بسیار مهم در کار هایی توافق هاست. اما نقشه راه و آن چیزی که باهم به توافق می رسند باید متضمن منافع دو طرف یا همه ی طرف ها باشد که اگر هر طرف بخواهد به توافق عمل نکند خود متضرر شود. “
به گزارش ندای آزادی، دبیرکل نهضت آزادی ایران در بخش دیگری از این گفتگو با اشاره به جامعه جوان ایران و همچنین نحوه تعامل با دنیا، می گوید: “جامعه جوان ایران به سالی یک میلیون شغل نیاز دارد یعنی باید سرمایهها را جذب کنیم. این مستلزم شناخت جهان و ایجاد ارتباط منطقی با جهان است. یک پرسش اساسی این است که آیا شرایط جهان به گونهای هست که اجازه دهد کشوری مثل ایران برنامههای توسعه ملیاش را پیش ببرد؟ بله به نظرمن هیچ مشکلی و مانعی نیست وجود ندارد. به شرطی که ما درک درستی از روابط بین المللی داشته باشیم. کسی که جهان را نمیشناسد و حتی یک زبان خارجی را هم درست بلد نیست و نمیفهمد، نمیتواند نماینده دیپلماسی ما باشد. دلایلی هم دارد. قصد توهین هم به وزرای خارجه قبلی ندارم. شما برخورد یک استاد اقتصاد را با کسی که آشنایی با اقتصاد ندارد مقایسه کنید اصلا نمیتوانند باهم ارتباط معنا داری را برقرار کنند. اما وزیر خارجه فعلی به نظرم اگر از نظر مراتب علمی بالاتر از وزرای خارجه کشورهای غربی و آمریکا نباشد چیزی از آنها کم ندارد. این وزیران اکراهی از گفتوگو با او ندارند.”
متن کامل این مصاحبه که توسط مهسا جزینی انجام شده بشرح زیر است:
تحلیل شما از فضای موجود چیست؟ گاه این نگرانی وجود دارد که نکند فضا دوباره به سال ۸۴ بازگردد؟
اوضاع به سال ۸۴ و ۸۸ بازنمیگردد. من انتخابات سال ۹۲ را آغاز جمهوری پنجم میدانم. من پیشتر هم مقالهای با عنوان سه جمهوری نوشته بودم و اینکه هر جمهوری، ویژگی خاص خودش را داشته است. جمهوری اول یعنی دوران آیتالله خمینی، دوم دوران بعد از ایشان تا انتخاب آقای خاتمی که دوره تازهای است و هیچکس تصور نمیکرد که او برنده انتخابات شود اما مردم همه را غافلگیر کردند. ما معتقدیم که انقلاب اسلامی ایران تغییراتی در مناسبات اجتماعی ایجاد کرده است که سر بزنگاه خودش را نشان میدهد. مانند خرداد۷۶٫ در واکنش به خرداد۷۶ انتخابات سال ۸۴ روی داد. درواکنش به جمهوری چهارم یعنی دوره احمدینژاد هم اتفاقی رخ داد و آن اینکه کسانی که بیدریغ از او حمایت کردند، الان منفعل هستند.
* البته میان این گروه از اصولگرایان؛ نشانه جدی پاسخگویی یا خودنقادی مشاهده نکردیم.
عیب ندارد. همینقدر که این انتخابات اتفاق افتاد پاسخی است به آنها. در این انتخابات چیزهای دیگری هم خودش را نشان داد. مثلا انتخابات جمهوری اول کاملاً رقابتی بود . اما در چهار دوره بعد تقریبا یک فرد کاندیدای اصلی بود. و رقابتی هم نبود. سال ۷۶ هم رقابتی بود اما دو جریان سیاسی مطرح، یعنی اصولگران و اصلاح طلبان، تنها با یک نامزد حضور یافتند. در انتخابات سال ۸۴ رقابتی بود اما اصلاحطلبها چند نامزد داشتند برای همین کار به دور دوم کشیده شد. من همان وقت هم به هاشمی پیغام دادم. گفتم به کروبی هم بگو یید انصراف بدهد تا رقابت بین قالیباف و احمدینژاد باقی بماند که نشد. رای به احمدی نژاد هم رفتار سیاسی حساب شده نبود.
* یعنی واکنشی بود.
بله. در دور دوم رقابت بین آقای هاشمی بود با احمدی نژاد. اگر توجه کرده باشید در انتخابات گذشته، برای مجلس یا شوراها هرکجا رقابت بین یک روحانی بو با یک غیر روحانی، مردم به غیر روحانی رای می دادند. قابل پیش بینی بود که در دور دوم احمدی نژاد می برد. در سال ۸۸ هم اصلاحطلبان باز با دو نامزد آمدند. آمدند و اشتباهاتی هم داشتند. در انتخابات سال ۹۲ ناگهان ما میبینیم که ۱- اصلاحطلبها روی یک نامزد توافق میکنند و آقای دکتر عارف کنار میرود. ۲- مردم با وجود اینکه چند غیرمعمم در انتخابات حضور داشتند اما به روحانی رای دادند که نشاندهنده تغییر رفتار سیاسی مردم بود. بعد از اعلام نتایج انتخابات هم رفتار جوانانی که به خیابان ها آمدند و هم رفتار نیروهای انتظامی کاملاً با سال ۸۸ متفاوت بود. تظاهرکنندگان به ندرت شعارهای ساختار شکن می دادند. جمهوری پنجم آغاز دوره تازهای در جمهوری اسلامی ایران است بهویژه پیامد های جالبی هم دارد. مثلا سخنگویان جناح راست از حزبی شدن انتخابات سخن میگویند یا اینکه دولت از احزاب برای حضور در همایشی دعوت میکند. درست است که همه احزاب دعوت نمیشوند ولی نفس این کار، نشان از چیز دیگری دارد. آن هم اینکه در انقلاب ایران، ساختار تشکیلاتی و سازمانی نداشتیم. رهبری کاریزماتیک داشتیم که نیروی تودهوار را ساماندهی میکرد. در انقلاب ها و در نظامها یی که ساماندهی نیروی سیاسی مردم متکی به شخصیت رهبران کاریزما تیک است با خروج این رهبران، خلائی به وجود می آید و مشکل ایجاد میشود. برای همین این بحث – بهویژه بعد از درگذشت مرحوم حبیبالله عسگراولادی – مطرح شده که حالا که مبارزان اولیه انقلاب در حال رفتن هستند چه برنامهای باید برای بعد از آنها برای ساماندهی سیاسی داشت؟ نبود آن ها را چگونه جبران کرد؟
* منظور شما این است که این میراث بهجامانده باید حالا به یک نهاد تبدیل شود؟
بله باید جای رهبران و مدیران فرهیخته را باید نیروهای سازمانیافته حزبی پر کنند. آیا ابتکار وزارت کشور در دعوت از احزاب را می توان علامتی از توجه به این نکته تلقی کرد یا نه؟ امید واریم اما زود است که داوری کنیم. اگر تصمیم سازان به این روند اجتناب ناپذیر توجه کنند و راه را برا ی فعالیت بهینه احزاب سیاسی باز کنند، این جا به جایی به نفع تثبیت جمهوری اسلامی شکل خواهد گرفت. به نظر من جمهوری پنجم در این مسیر است. افتان و خیزان جلو میرود. اگرچه بعضی ها حاضر نیستند به راحتی برخی واقعیات را بپذیرند ولی اجتنابناپذیر است. مانند بهبود روابط ایران و آمریکا که هر دو به این نتیجه رسیدهاند، اگرچه شاید هنوز بر بر سر نقشه راه نهایی اختلاف داشته باشند.
* ولی اگر خاطرتان باشد یکبار این خوشبینی یا خاطر جمعی همزمان با اصلاحات به وجود آمد. این تصور ایجاد شده بود که اصلاحات در عرصه قدرت سیاسی امری همیشگی و مسیری رو به جلوست و متوقف نخواهد شد و اراده مردم، جلو ایستایی آن را خواهد گرفت. اگرچه در بخشهایی از جنبش اصلاحات هم کمی رنگوبوی تندروانه و حذفی به خود گرفته بود که مثلا گفته میشود که جناح راست هرگز دیگر توان قد علم کردن نخواهد داشت که اینچنین نشد.
من همان زمان هم این مساله را قبول نداشتم و در مقالههای آن زمان به این پرداختم. مثلا خاتمی هیچ وقت رهبری جنبش اصلاحات را نپذیرفت. الان هم آیا روحانی میخواهد که راهبری اصلاح طلبان را برعهده بگیرد؟ نه. راهبری هم دیگر فردی نمیشود، باید جمعی باشد. آن زمان اصلاحطلبان هم ارزیابی درستی از وضعیت نداشتند و شتابزده مساله «خودی» و «غیرخودی» را طرح کردند تا جایی که برخی سخنگویان این جریان نهضت آزادی را «غیرخودی» و موتلفه را «خودی» تلقی کردند. اما اغلب اصلاحطلبان امروز، دیگر اصلاحطلبهای ۱۰ سال قبل نیستند دیگر آن خطکشیها وجود ندارد. ما بارها گفتیم که دموکراسی یادگرفتنی است و چارهای نداریم جز اینکه درهمین کنش و واکنشها آن را یاد بگیریم و همدیگر را تحمل کنیم و با هم کار کنیم. در ایران هم مانند سایر دنیا، احزاب اهداف مشترکی دارند که میتوان روی آن کار کرد و تحزب را تبلیغ کرد.
* آیا این اشاره شما به رویآوردن اصولگرایان به حزب و جدی تلقیکردن آن، آیا به جز تحلیل شما از ناکامی تجربه هشتسال گذشته آنها بازنمیگردد؟
بله. احمدینژاد حادثه بحثانگیزی بود. فردی از ناکجاآباد آمد، شد رییسجمهوری. قانون اساسی صراحت دارد که رئیس جمهور ازمیان رجال سیاسی و مذهبی انتخاب می شود. در سال ۸۴ ایشان نه رجل سیاسی بود و نه رجل مذهبی. تائید ایشان توسط شورای نگهبان خلاف قانون اساسی بود. ایشان خیلی سابقه مدیریت روشن و شناخته شدهای بین مردم نداشت. این که بعضی از شخصیت های جریان راست مطرح کرده اند که انتخابات باید حزبی باشد نظر کاملاً درستی است. احزاب هیچوقت فرد بینامونشان را نامزد خود نمیکنند. در نهایت صحبتهای اخیر اصولگرایان واکنشی به همین تجربه هشت ساله گذشته هم هست.
* پس منظور شما این است که ما دیگر نباید انتظار رادیکالیسم را داشته باشیم؟
نه من این را نمیگویم. سمت و سوی فرایند روشن است اما مسیر جزر و مدی و زیگزاگی است. جاده نهادینه شدن جمهوریت و مردمسالاری، بزرگراه که نیست هیچ، یک راه شوسه نیست. پر از سنگلاخ و فراز و نشیب است. نفی نمیکنم که شاید مشکلاتی هم پیشرو باشد اما در نهایت مسیر روبه جلوست.
* تجربه انتخابات اخیر، حاکی از این بود که جامعه به یک عقلانیتی رسید که در خودش گفتمان «اعتدال» را متبلور کرد. آیا شرایط زمانی- مکانی ما بود؟ بلوغ سیاسی جامعه ما بود؟ چه بود که بعد از سیواندی سال از انقلاب مردم، یک دولت میانهرو را انتخاب میکنند؟ نخستین دولت رویکارآمده در جمهوری اسلامی هم یک دولت میانهرو بود، اگرچه عمر درازی نداشت و اگرچه برخاسته از رای مستقیم مردم نبود و انتصابی بود اما به نظر میرسد در افتادن آن هم در میان توده همراه چندانی نداشت. این تغییر در توده نشاندهنده چیست؟
بله آن زمان میانهروی یک فحش بود. به ماها میگفتند شما میانهروها (به معنای فحش). خود اینکه جامعه اینقدر عوض شده که کسی با شعار اعتدال، برنده میشود یعنی در میان ذهنیت و دیدگاه های نهفقط بین نخبگان بلکه توده های مردم هم تغییرات جدی رخ داده است. بعد از انتخابات ۹۲ من جریان شادی مردم در انتخابات را از شبکههای خارجی نگاه میکردم و میدیدم که جوانها در مجموع شعارهای مقبول میدادند و ساختارشکنی نمیکردند. بله مردم بازگشتند به آنچه که آن پیری در خشت خام میدید اما جوانهای آن روز در آیینه نمیدیدند. امروز همه به آن رسیدهاند که «خیر الامور اوسطها.»
* آیا واقعا به نظر شما میانهروی یک اصل همیشگی است؟ یا به شرایط زمانی- مکانی بسته است؟
این عبارت قرآنی است که از «امت وسط» به عنوان شاهد نام میبرد… یک زمانی جوّ سیاسی آن چنان ملتهب بود که «امت وسط» بودن پذیرفته نبود حالا بهطور طبیعی برگشته سر جای خودش. «امت وسط» یعنی دولت «اعتدال» و نه افراط و تفریط.
* از این بحث که بگذریم من دوست دارم تحلیل شما را از سیاست خارجی دولت فعلی هم بدانم و بهویژه مذاکرات ژنو. شما زمانی وزیر امورخارجه بودید. ما آن زمان بحث مذاکرات هستهای را نداشتیم اما بحث مذاکره با آمریکا را داشتیم که همین پاشنه آشیل دولت موقت هم شد. تحلیل شما از وضعیت فعلی در سیاست خارجی ما بهویژه در بحث مذاکره با آمریکا چیست؟
از وقتی در سال ۱۳۳۹رفتم آمریکا این حدیث پیامبر گرامی در یادم بود، اگر میخواهید از شر ملتی در امان باشید زبانشان را یاد بگیرید. یعنی چه؟ یعنی روسی یا انگلیسی یاد بگیرید؟ نه، ذهنیت آن ملت منظور است. کتابی هست به نام روح ملتها که یک فرانسوی نوشته است و روحیه ملتهای آلمان، فرانسه، انگلس و آمریکا را تحلیل کرده است و مهندس بازرگان هم به درخواست مترجم فارسی کتاب، فصلی به آن کتاب با عنوان سازگاری ایرانی اضافه کرده است. هیچ ملتی بدون همکنشی های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با سایر ملت ها نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. برای همکنشی با جهان باید جهان را شناخت. کسانی در ایران هنوز تصور میکنند که ما در دوران جنگ سردیم و میتوان از رقابت ابرقدرتها استفاده کرد. خیر در دهکده جهانی اولویتهای اقتصادی حرف اول را میزند و این وابستگی آنچنان قوی است که در یک رویارویی تعیین کننده بین ایران و آمریکا امکان ندارد چین یا روسیه طرف ما را بگیرند. روسیه از ما هزارجور استفاده میکند اما سر بزنگاه کار خودش را میکند. دولت چین سال قبل رضا پهلوی را به تلویزیون ملی خود دعوت کرد. این چه معنی دارد؟ مربوط به زمانی است که بنغازی کردن خوزستان بهطور جدی مطرح بوده است. کنشگران باید مناسبات جهانی را در درجه نخست خوب تشخیص دهند. من ۱۰سال قبل تحلیلی نوشتم که دوران بعد از جنگ سرد اولویتهای اقتصادی مطرح است. سرشت روابط اقتصادی درازمدت است و خاستگاه و پیش شرط آن، ثبات سیاسی است. در دوران جنگ سرد، معنای ثبات سیاسی چیز دیگری بود اما الان ثبات سیاسی تعریف تازهای دارد و آن دموکراتیزه شدن نظامهاست. موج سوم دموکراسی، ضرورت اجتنابناپذیر جهان بعد از جنگ سرد است نه اختراع آمریکاییها. دو مولفه هم دارد: یکی حضور همه نیروهای سیاسی، در فرایند تصمیم گیری ها. این حضور به معنای آن است که تصمیمات از نظر تمام احزاب، چه اکثریت و چه اقلیت مشروع هستند. دوم جابهجایی ادواری و منظم حاکمیت سیاسی بطور مسالمتآمیز. دردوران جنگ سرد ابرقدرتها، حتی دولت های غربی حکومتهای ملی مانند مصدق را تحمل نمیکردند چون معتقد بودند که جایشان را به کمونیستها میدهند. اما حالا دیگر آن نگرانی وجود ندارد. الان دیگر موازنه منفی یا موازنه عدمی که رهبران مردمی از زمان امیر کبیر تا مدرس و مصدق به آن اعتقاد داشتند و نیزجنبش غیرمتعهدها معنا و مفهومی ندارد. برای موفق شدن در دیپلماسی ملی باید مناسبات بین المللی در دوران ما بعد جنگ سرد را فهمید تا بتوان بر اساس منافع ملی حرکت کرد. دیپلماسی بهتنهایی و فینفسه هدف نیست. باید برنامهای ملی داشت و بر اساس آن با دنیا ارتباط برقرار کرد.
* دولت موقت برنامه ملی داشت؟ من تصورم این بود که شما همیشه طرفدار مذاکره و رابطه با آمریکا بدون هیچ پیششرطی هستید.
در جلد پنجم خاطراتم، در بخش روابط با آمریکا مفصل آورده ام. در متن مذاکراتم با «سایروس ونس» به عنوان نمونه آوردهام. دولت موقت یک دولت انتقالی بود و مهمترین وظیفه و رسالتش و هدف ملی اش در دیپلماسی، تثبیت نظام جمهوری اسلامی در جامعه جهانی بود، اینکه جوری عمل کنیم که دنیا علیه ما متحد نشود. یکی از عناصرتعیین کننده در آن دولت این بود که جامعه جهانی با ما درگیر نشود چون هنوز جنگ سرد تمام نشده بود. اما اکنون دیگر آن وضعیت و شرایط نیست و این دولت به نظرم باید از توسعه کلان ملی تعریف داشته باشند.
* به نظر شما هست؟
قاعدتاً باید داشته باشند. جامعه جوان ایران به سالی یکمیلیون شغل نیاز دارد یعنی باید سرمایهها را جذب کنیم. این مستلزم شناخت جهان و ایجاد ارتباط منطقی با جهان است. یک پرسش اساسی این است که آیا شرایط جهان به گونهای هست که اجازه دهد کشوری مثل ایران برنامههای توسعه ملیاش را پیش ببرد؟ بله به نظرمن هیچ مشکلی و مانعی نیست وجود ندارد. به شرطی که ما درک درستی از روابط بین المللی داشته باشیم. کسی که جهان را نمیشناسد و حتی یک زبان خارجی را هم درست بلد نیست و نمیفهمد، نمیتواند نماینده دیپلماسی ما باشد. دلایلی هم دارد. قصد توهین هم به وزرای خارجه قبلی ندارم. شما برخورد یک استاد اقتصاد را با کسی که آشنایی با اقتصاد ندارد مقایسه کنید اصلا نمیتوانند باهم ارتباط معنا داری را برقرار کنند. اما وزیر خارجه فعلی به نظرم اگر از نظر مراتب علمی بالاتر از وزرای خارجه کشورهای غربی و آمریکا نباشد چیزی از آنها کم ندارد. این وزیران اکراهی از گفتوگو با او ندارند.
* البته قبلا پرونده هستهای ما و به تبع آن مذاکرات مربوطه در شورایعالی امنیت ملی پیش میرفت نه وزارتخارجه.
بله ولی در کل کنشگ یا اکتور ما در حوزه خارجی، وزارت خارجه بود. من بر این باورم که آقای متکی دنیا را درست نمیفهمید. آقای احمدینژاد در خوشبینانهترین حالتش اصلا متوجه نبود در دنیا چه خبر است. اما در این دولت اینطور نیست. هم رییسجمهوری ذهنیت خارجی را میفهمد و هم وزیرخارجهاش فرد فرهیختهای است. البته عوامل دیگر داخلی هم موثر است.
* یکی از انتقاداتی که از سوی برخی اصولگرایان به تیم هستهای ایران و بهویژه در بحث مذاکره با آمریکا میشود این است که میگویند آمریکا قابل اعتماد نیست…
آمریکاییها هم میگویند که ما به ایرانیها نمیتوانیم اعتماد کنیم.
* یا این ادعا که جنس ما و آمریکا اصلا متفاوت است و برای همین نمیتوانیم کنار بیاییم
همه ما بشر هستیم. بله آمریکا دنبال منافع ملیاش است و باید هم باشد. انگیزه و هدف هر دولتی برای ورود به مناسبات جهانی منافع ملی است. اگر برخی در سیاست خارجی دنبال منافع ملی نباشند، اشتباه میکنند. در توافق های بین المللی اعتماد طرفین به یکدیگر یکی از عوامل بسیار مهم در کار هایی توافق هاست. اما نقشه راه و آن چیزی که باهم به توافق می رسند باید متضمن منافع دو طرف یا همه ی طرف ها باشد که اگر هر طرف بخواهد به توافق عمل نکند خود متضرر شود.
* آقای ولایتی یک بحثی مطرح کرده بودند مبنی بر مذاکره «دو به دو» ایران با کشورهای طرف مذاکره پرونده هستهای. شما با این ایده موافقید؟
برداشت من هم این است که مذاکرات «دو به دو» جواب میدهد. چون مثلا وقتی مینشینیم با آمریکا مذاکره میکنیم، میتوانیم از برخی شکافهایی که بین واشنگتن و یک کشور اروپایی وجود دارد به نفع خودمان استفاده کنیم، چون در میان هر دو کشوری که اختلاف دارند مناطق آنتاگونیستیای وجود دارد که میتوان روی این نقاط تعارض، سرمایهگذاری کرد تا در صورتی که مثلا یک کشور اروپایی هم بخواهد عقبنشینی کند این عقبگرد جایی باشد که مثلا در برابر آمریکا، به نفع ما موضع بگیرد.
* شما به مرور در حال انتشار خاطرات خود هستید من اینجا دوست دارم گریزی هم به بخشی از این خاطرات بزنیم. شاید خود شما هم شنیده باشید یک شایعهای هست مربوط به زمانی که شما در نوفل لوشاتو همراه امام بودید و در کنار قطبزاده و بنیصدر ترجمه مصاحبههای امام با نشریات خارجی را برعهده داشتید. میگویند در این ترجمهها دست برده میشد و خیلی از مواقع ایدهها و صحبتها، روتوششده منتشر میشد. شما در جلد آخر خاطرات، خاطرهای هم از خواهر«صادق طباطبایی» به نقل از خانم «طاهره دباغ» منتشر کردهاید. ایشان که شما را در حال گفتوگو با خبرنگاران خارجی دیده بود مدعی شده بود که شما خود را بهعنوان سخنگوی امام مطرح کردهاید که در همین ارتباط، امام بعدا میگوید من سخنگویی ندارم. پاسخ شما به این ادعاها چیست؟
چند چیز با هم قاطی شده است. باید تفکیک کنید. بله اینقدر رفتند گفتند که آقا گفت بله من سخنگو ندارم. خب این را خطاب به چه کسی گفت و چه کسی آن را مطرح کرد؟ من، بنیصدر و صادق قطبزاده بودیم، اما همه میدانند که مسوول تنظیم مصاحبهها من بودم و همه خبرنگاران به من مراجعه میکردند. چون آقای بنیصدر و قطبزاده در پاریس زندگی میکردند و دایم در نوفل لوشاتو حضور نداشتند اما من کار و زندگیام را در آمریکا رها کرده و در نوفل لوشاتو مستقر شده بودم. بنابراین تمام مراجعات به من بود و صحبت خانم دباغ بیربط بود و از آن حرفهای خالهزنک. ایشان انگلیسی هم که بلد نبودند بنابراین چطور فهمیدهاند که من چه به خبرنگاران میگفتهام. من به خبرنگاران میگفتم که سوالات را کتبی بدهند من سئوالات آن ها را ترجمه میکردم به آقا میدادم بعد جواب ایشان را هم میگرفتم ترجمه میکردم به خبرنگار میدادم بعد میگفتم حالا اگر حضوری میخواهی باز بیا سئوال کن. چه کسی این کار را باید انجام میداد؟ خانم دباغ یا آقای محتشمی یا فردوسیپور؟ اینها حرفهای درستی نیست. من از خانم دباغ توقعی ندارم. اما از خانم دکتر طباطبایی متعجبم که آن را زیرکی دانسته است؟! اما مساله ترجمه. کاری به ترجمه قطبزاده و بنیصدر ندارم اما در زبان انگلیسی مانند هر زبانی شما کلماتی دارید که گزینش کنید. من به علت اشرافی که به زبان داشتم آن کلمهای که به معنا نزدیکتر بود را انتخاب میکردم. این حسن من بود نه عیب من. اگر کسی به من ایراد میگیرد باید بگوید ایشان آنجا این حرف را زد و شما این را جور دیگری غیر از حرفی که ایشان زد ترجمه کردید. دهها و شاید صد ها نفر هم سخنان آقای خمینی را به فارسی می شنیدند و هم ترجمه آن ها را. هرگز کسی ادعا نکرد که در این ترجمه رعایت امانت نشده است. بارها صحبت بود که آقا چرا همیشه من؟ افراد دیگری هم بودند که ظاهراً انگلیسی هم بلد بودند از آن ها بخواهید این وظیفه ر انجام بدهند.
* شما در خاطرات خود از نزدیکی خانواده خودتان با خانواده امام و بهویژه خانواده اشراقی نوشتهاید و اینکه رابطه صمیمانهای بین فرزندان شما و فرزندان آقای اشراقی ایجاد شد. بعد از انقلاب آیا این رابطه ادامه یافت؟ زهرا اشراقی جایی شما را پدرمعنوی خود خوانده بود.
رویا، برادرزاده و عروس ما و زهرا برادرزاده خانم من همراه خانم من به نوفل لوشاتو آمده بودند و همسن و سال دختران آقای اشراقی بودند صمیمی شده بودند. با هم و به اتفاق همسرم به گردش میرفتند. من هم رابطهام تا زمانی که مرحوم اشراقی زنده بود خوب بود. تا مدتها وقتی ما قم میرفتیم، میرفتیم منزل ایشان و این تفاهم و رابطه خانوادگی وجود داشت. من بعد از سالها در عروسی نوه آقای منتظری و دختر آقای باقی، خانواده آقای اشراقی را دیدم و زهرا خیلی ابراز محبت و صمیمیت کرد. یکبار هم به اتفاق همسرم که از اصفهان برمیگشتیم دختر دیگر آقای اشراقی عروس آیت الله طاهری را دیدیم که خیلی ابراز محبت کرد. برای همه ی آن ها سلامتی و عاقبت بخیری را آرزو داریم.
توضیح: کتاب های مورد اشاره دکتر یزدی بویژه مجموعه خاطرات ایشان اینجا در دسترس عموم قرار دارد.