به مناسبت دومین سالگرد درگذشت ابراهیم یزدی
بهنظر میرسد که وقایع تاریخی همانند یک اثر نمایشی حاصل و جمع جبری تلاش و مشارکت کوشندگان و بازیگرانی است که در خلق و زایش آنها از بطن تاریخ ایفای نقش نمودهاند، از اینرو همواره در پیوند با این نامها بل شاید توسط آنها تعریف و معرفی میشوند. دکتر ابراهیم یزدی (۱۳۱۰–۱۳۹۶ه.ش.) نیز از جمله نقشآفرینانی است که نامش با تاریخ انقلاب ایران عجین شده است. نمیشود درباره این واقعه بزرگ تاریخی ایران و جهان گفت و نوشت اما از او نام نبرد.
ابراهیم یزدی عضو شورای انقلاب، معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه در دولت موقت بازرگان، نماینده شهر تهران در مجلس اول و دومین دبیرکل نهضت آزادی ایران بود. پیشنهاد سفر آیتالله خمینی به پاریس در پی اخراج او از عراق و همراهی مرجع تبعیدی در دوران اقامت ۱۱۸ روزه در نوفللوشاتو، ابراهیم یزدی را بیش از گذشته در حلقه مشاوران نزدیک و پرنفوذ آیتالله خمینی قرار داد.
در نوفللوشاتو – دهکدهای کوچک در حومه پاریس – اما در حقیقت این ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده – سه مبارز و انقلابی حرفهای و شناختهشده – بودند که ظاهراً در قالب مشاور و مترجم آیتالله خمینی با بهرهگیری از تواناییهای نظری، تشکیلاتی و تبلیغاتی و محیطشناختی خود بهخاطر سالها زندگی و تحصیل و مبارزه سیاسی در غرب، اما در حقیقت تدوین کننده، سازمان دهنده و سخنگویان اصلی بیانی صلحآمیز و دمکراتیک از جنبش اعتراضی ایرانیان بر علیه استبداد داخلی و استیلای بیگانگان شدند، خوانشی مدرن از دو انگاره و مفهوم دیرپا و هویتساز “ایرانیت و اسلامیت”، برگرفته از سنت آزادیخواهان ایران، از قائممقام، امیرکبیر و انقلابیون صدر مشروطه تا مدرس و مصدق.
این بیان و منشور که در آشتی و همدلی با بسیاری از انگارههای جهانشمول زمانه ما همانند حقوق بشر، دمکراسی٬ سکولاریسم تهیه و تنظیم شده بود و توسط آیتالله خمینی نیز تنقیح و تأئید گردید، توانست در نهایت انقلاب ایران را بهعنوان یکی از چهار انقلاب بزرگ و کلاسیک تاریخ، پیروز و جهانی بگرداند. امروز دیگر، چهل سال پس از استقرار نظام حکومتی جدید، همگان در این شناخت و باور مشترکند که پیروزی انقلاب ایران بههیچوجه با ادبیات حوزوی روحانیت و چشمانداز نظام حکومتی برآمده از نظریّه “ولایت مطلقه فقیه” نمیتوانست تأمین کننده اتحّاد و در نهایت پیروزی مردم ایران بگردد.
ابراهیم یزدی سیاستورزی استراتژیست و زیرک، مدیری آگاه و سخنوری توانا بود. تواناییهایی که بهراحتی او را برای مسوولیتهایی فراتر از پست وزارت امورخارجه در چارچوب نظام سیاسی برآمده از انقلاب مورد توجّه قرار میدادند. او اما از سلاله دیگری بود. دکتر ابراهیم یزدی نه اسلامگرایی رادیکال بود و نه طرفدار حکومتی دینی. و نه یک کارگزار بیاختیار قدرت از هر نوع و جنس آن.
او نیز همانند سلف خود مهندس مهدی بازرگان، به عنوان دبیرکل “نهضت آزادی ایران”، ایرانخواهی بود مسلمان و مصدقی و طرفدار حکومت قانون که اسلام را برای خدمت به ایران میخواست و نه بالعکس. بازرگان و “نهضتیها” هیچگاه طرفدار حکومتی دینی با و یا بدون ولایت مطلقه فقیه نبودند. آنها حتی جمهوری اسلامی را با صفت دمکراتیک میخواستند.
ابراهیم یزدی بهخوبی پویایی تغییر یافته رهبری انقلاب را پس از بازگشت آیتالله خمینی و قرار گرفتن او در کاست روحانیت سنتی درک میکرد. شناسایی و ارزیابی عواملی که این تغییر و تحّول و چرخش در نظر و عمل آیتالله خمینی را رقم زدند البته مجالی دیگر را میطلبد.
کنشگری صادقانه و مسوولانه و ایرانمحور ابراهیم یزدی، بهویژه پس از اینکه مشخص گردید، او باید بین وفای به عهد و پیمانش با مردم و یا ماندن در سرای قدرت رسمی نظام ولایت فقیه یکی را انتخاب کند، برای او و یاران و همفکرانش دیگر جای هیچ شک و شبههای باقی نگذاشته بود. نزدیک به هشت ماه پس از پیروزی انقلاب با اشغال سفارت امریکا توسط “دانشجویان پیرو خط امام”، که هیچگاه مورد تأئید دولت موقّت و شخص دکتر یزدی بهعنوان وزیر خارجه قرار نگرفت، آنها هم از قطار رسمی نظام پیاده شدند.
با وجود تمامی ناملایمات، سختیها و دشنامها برای خود و نزدیکانش در مسیر ناهموار کنشگری سیاسی مستقل در میهن ما، ابراهیم یزدی تا زمانیکه به دیدار معبود شتافت، به عنوان یک آزادیخواه و یک مخالف نقّاد حاکمیت با “صبوری و شکوری” در کنار مردم ایستاد و لحظهای از تلاش و کوشش در راه آزادی، عزّت و سربلندی ایران و مردمش غافل نماند.