خشم و شرم در جامعه‌ی سرکوب شده
زهرا توحیدی

Filed under خبر متحرک, سرخط اخبار, مقاله
عکس از روزنامه گاریدن اقتباس شده است.

عکس از روزنامه گاریدن اقتباس شده است.

بعد از ماجرای کشته‌ شدن تلخ و سهمگین مهسا امینی، دختر ۲۲ ساله‌ی سقزی در بازداشتگاه وزرا، موج بزرگی از خشم بخش‌های مختلفی از جامعه را دربرگرفت. این اولین بار نیست که برخورد قهری با زنان درباره حجاب و پوشش، بخش‌هایی مختلف جامعه را خشمگین می‌کند. اما این بار بیش از هر زمان دیگری جامعه از بی‌واکنشی خود به ستوه آمده و از خود دچار نفرت از خود شده است. اما سوال، این است که چرا با وجود این همه خشم، نیاز جمعی به یک اعتراض یا واکنش جمعی، احساس تحقیر از پاسخ ندادن به این همه جنایت و ضرورت واقعی جلوی چشم که مورد اخیرش کشته شدن یک دختر جوان در بازداشتگاه «پلیس اخلاقی وزرا» است. چرا نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم و واکنشی داشته باشیم؟!

به نظرم داستان فقط سرکوب نیست، ما طی سه دهه گذشته به مرور پیوندهای جمعی، چیزی که بتوانیم در چهارچوب عینی یا معنایی‌اش، جمع بشویم و یا ابزاری را برای یک حرکت جمعی به دست بدهد را از دست داده‌ایم. تا پیش از این در سه دهه گذشته، محمل‌های کار جمعی (منظورم لزوماً حرکت ملی نیست)، در یک نگاه سریع به نظرم، چند محور در سال های گذشته پیوند دهنده ما بوده و محمل فعالیت جمعی ما بوده است:

در حد بسیار کم رمق و کم جانی، تشکیلات‌های مختلف، از انجمن‌های دانشجویی تا احزاب و سمن‌ها و حتی رسانه‌ها، محملی برای پیوند و شکل‌گیری کار جمعی بود. که این روزها یا وجود ندارند و یا از موضوعیت خارج هستند.

انتخابات محمل مهم پیوند دهنده دیگری برای ما بود که به همت حاکمیت و براندازها، عملکرد و بحران‌های اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان، واگذار شده و از دست رفته است.

مذهب هم محملی بوده اگرچه نه فراگیر ولی تا حد محدودی روشنفکری دینی محملی بود برای مقاومت و گاهی محمل و چتری برای جمع شدن مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها. اعتبار این نیز شدیدا به چالش خورده است.

فوتبال هم بوده است، که البته هنوز هم هست و باز البته تنها جایی است که نیم بند و پرهزینه دستاورد هم داشته‌ایم. ولی فوتبال در معنای متعارف سیاست، برای ما چندان کارکرد سیاسی نداشته و ندارد.

و در نهایت خیابان. جایی که به صورت مستقل، در بزنگاه‌های خاصی، در آن حضور داشته‌ایم. در واقع سال‌های ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸  و ۹۹ سر مسئله آب.

در حال حاضر اما، به مرور همه عناصر معنایی و عینی پیوند دهنده مستحیل شده و به نحوی مشروعیتش را از دست داده است به جز خیابان. در واقع هر عنصری به غیر از خیابان نفی می‌شود و خیابان هم سرکوب شده است و برای فعال شدن در شرایط سرکوب به فاکتورهای متعدد دیگری هم نیاز دارد. اکنون این جامعه اتمیزه، سرخورده، خشمگین است و کم کم شرمنده و دچار احساس بی‌ارزشی و نفرت از خود می‌شود. هیچگاه تا این حد فاشیسم را با چشم‌های‌ خود،  ندیده بودم. عجیب نیست اگر ما به اولین مفری که از این احساس خشم، شرم، پراکندگی و بی‌ارزشی نجات‌مان دهد، پناه ببریم.

منبع: اینستاگرام نویسنده


اشتراک گذاری

     Balatarin

Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /homepages/41/d939110942/htdocs/Nedayeazadinet/wp-includes/class-wp-comment-query.php on line 399