گفتمان انقلاب ۲۲بهمن ۱۳۵۷ ایران حاصل و برآیند سه زیرگفتمان درهم تنیده اسلامگرایانه، ملّیگرایانه، چپگرایانه بود که هر کدام نیز در نهایت علی قدر مراتبهم در شکلگیری و باروری گفتمان غالب و پیروز انقلاب سهیم بودند.
امروز نیز در ورای تمامی مطالبات و جلوههای بیرونی مبارزات سیاسی – اجتماعی و اقتصادی – معیشتی مردم در ایران آنچه که بیش از هر چیز ضرورت آن درک و احساس میشود با توجه به اصول و مبانی زیربنایی تفکر سیاسی در میهن ما که زمینهساز بحرانهای مشروعیت و ناکارآمدی حکومتها در ایران در دو سدۀ گذشته شده است وجود یک «گفتمان» جهت ممکن و میسر ساختن یک تغییر دمکراتیک در میهن ما میباشد.
بیش از سه هزارسال است که در ایران فرمانروایی و حکمرانی خودکامه و پیشواسالار بر مبنای یک برساخته «مشروعیت الهی» چه در شکل سلطنتی آن و چه در حال حاضر در شکل دینی آن توجیه و ساماندهی شده است. تغییر این پارادایم(الگوواره) و غیرالهی و اینجهانی شدن مشروعیت حکومت نیاز اساسی، مبرم و عاجل جامعه ایرانی میباشد، امری که جامعه ایرانی تا کنون در کلیت خود در پاسخگویی به آن ناتوان بوده است. تلاش برای تغییر حکومت در ایران بدون این زیربنای نظری و مبنایی ابتر است و تنها جولانگاه اراذل و اوباش سیاسی خواهد بود و نمیتواند راهگشا باشد و چه بسا دوباره به یک سرخوردگی ملی دوباره ایرانیان منجر گردد. پیروزی در سپهر سیاست عملی از آن کسانی خواهد بود که پیشتر قلههای اندیشگی سیاست را فتح کرده باشند ا
شکلگیری، تشکیل و نقشآفرینی یک نیروی اجتماعی – سیاسی مخالف و قانونمند (اپوزیسیون) و در نهایت به هنگام نیاز نیروی سیاسی جانشین حاکمیت و حتی حکومت فعلی تنها در جهارچوب این تغییر پارادایم(الگوواره) از «مشروعیت الهی» به یک «مشروعیت مردمی و دمکراتیک» و تنها در داخل کشور ممکن و میسر است.
سابقۀ تاریخی پیروزی انقلاب ایران و رهبری آن در مرحله پایانی از خارج از کشور زمینهساز این توهم گردیده است که دوباره نیز میتوان از ماورای مرزهای میهن رهبریی را جهت تغییر حکومت در ایران به حرکتهای اعتراضی مردم ایران تحمیل و دیکته کرد. مقایسه با شرایط نادر آن زمان یک کجفهمی و یک قیاس معالفارق میباشد.
مبارزات «صادقانه» ایرانیان خارج از کشور بلاشک در ایجاد همبستگی ملی بین ایرانیان داخل و خارج بسیار مفید و ضروری است آنها یقیناً میتوانند پژواکدهنده صدای تلاشگریهای برحق هموطنان ما در داخل کشور باشد. در طول ۴۳ سال گذشته پس از پیروزی انقلاب ایران در ۲۲بهمن ۱۳۵۷سازماندهی و تشکیل یک نیروی مخالف وابسته به پول و قدرت نرم و رسانهای قدرتهای قاهر جهانی و شرکای منطقهای آنها به مثابه ستون پنجم همواره کمابیش به عنوان یک گزینه جهت دخالت در مبارزات حقطلبانه مردم ایران در دستور کار قرار داشته است و به این جهت پدیدهای بدیع و مختص به این روزهای میهن ما نمیباشد. امّا آنچه بهنظر نو میرسد گونهگونی افراد و نیروهای دخیل در این فرآیند و بهطبع رنگارنگ بودن راهکارهای مقابله با حکومت مستقر در ایران بر همین مبنا میباشد.
آنجه که امّا در این ایّام بهویژه در خارج از کشور در رابطه با حرکت اعتراضی مردم ایران اتفّاق میافتد نشان از آن دارد که لااقل در مقطع کنونی در میان نیروهای انیرانی و پیادهنظام فارسزبان آنها یک «چرخش تاکتیکی» و یک تغییر رویکرد در رفتار قدرتهای جهانی در مقابله با حاکمیت در ایران مشاهده میشود و آن قرار نداشتن هدف “تغییر رژیم” در ایران به عنوان گزینه نخست و برتر در محاسبات و گفتار و رفتار قدرتهای سلطهگر خارجی و ستون پنجم قعالان سیاسی و رسانهای آنها میباشد.
قدرتهای استیلاگر خارجی و در رأس آنها امریکا فعلاً به دلیل محاسبات و ملاحظات بینالمللی قصد آن ندارند که از شعار حداکثری خود یعنی “تغییر رژیم” در ایران استفاده کنند. دلایل معلوم است. شگرد و راهکار آنها در مقطع کنونی خلق و حمایت از یک جریان اجتماعی معترض اما به غایت «بادکرده» و مخفی کردن «عده و عده» خود در پشت آن و زیر فشار قرار دادن و امتیازگیری حداکثری و در نهایت زمینگیر کردن “حاکمیت یاغی” ایران میباشد. برای این منظور به چهرهها و افراد ناشناس و مستهلک نشده و حتی بعضاً شبهلیدرهای «یکبار مصرف» و با مدت انقضاء محدود نیاز است و این است آن راهکار ماهرانهای که اتاقهای فکر آنها قصد جا انداختن آنرا در این روزها در نقشهراه خود دارند. هل دادن آگاهانه و تاکتیکی رضا پهلوی به رده و خط دوم و سوم و سازماندهی تظاهرات و اجتماعات به زعم آنها پنجاه هزارنفری در جوامع غیرتودهای غربی تنها با بهرهگیری از این الگو و توان حداکثری حکومتهای حامی و دستگاههای رسانهایی آنها شکل میگیرد. این اجتماعات یقیناً هیچگاه نمیتواند نتیجه کار و تلاش یک نیروی اجتماعی – سیاسی مستقل و فاقد امکانات مالی و شبکهای درخور باشد.
اپوزیسیون حقیقی حکومت و حاکمیت مستقر در میهن ما اما در وهلۀ نخست نیرویی است که در مبانی نظری و اندیشگی خود با «حاکمیت ولایی» از یکطرف و با «سلطنت» به مثابه ودیعه الهی از جانب دیگر دارای همگرایی نباشد. دو دیگر آنکه در یک پیشزمینه و چهارچوب دمکراتیک و میهنی نیرویی سزاوار استفاده از عنوان اپوزیسیون است که در عین باورمندی به ستونپایههای هویت ایرانی یعنی ایرانیّت، اسلامیّت و مدرنیته به استقلال و آزادی در میهن ما در نظر و عمل باور داشته و در کنش سیاسی نه فقط متکی به منابع مالی بیگانگان نباشد بلکه زیرمجموعهای با روابط و پیوندهای ارگانیک و تشکیلاتی با نیروهای معاند با منافع ملی ایرانیان نیز نباشد.
انقلاب و تحوّل حقیقی میسر ساختن و نهادینه کردن این تغییر ژرف در ابتدا در ساحت اندیشه حکمرانی و سپس صورتبندی اجتماعی – سیاسی این تغییر از طریق یک فرآیند نهادسازی و کنشگری مبارزاتی مسالمتآمیز و پایدار است. تنها گزینه ممکن برای این فرایند بازگشت به گفتمان انفلاب بهمن ۱۳۵۷مبتنی بر «ایرانیّت»، «اسلامیّت» باضافه وجه سوم و بهمحاق رفته آن یعنی «مدرنیته» میباشد. وجهی این روزها به وجه غالب حرکتهای اعتراضی مردم در شهرهای ایران بدل گردیده است
بدون این سه ستون و بنمایه اساساً «هویت ایرانی» قابل تعریف نیست. بدون «هویت ایرانی»، ایران نه معنا دارد و نه قابل دفاع خواهد بود. بدون «هویت ایرانی» به مثابه ملاط شالوده سازه ایران ناپایدار است.
«حاکمیت ولایی» در زمرۀ آرمانها و اهداف گفتمان و منشور انقلاب ایران نبود و توسط روحانیت حکومتگر بر آن تحمیل شد. حاکمیت مبتنی بر ولایت (مطلقۀ فقیه) نابهنگام و غیرقابل اصلاح و غیرقابل پیوند با یک ساختار حکومتی قانونمند مبتنی بر «جدایی دین از دولت»میباشد. اصلاح در این بستر آن نه ممکن است نه مفید.
پیکار امروز ما باید فرآیند گذار آرام به آن گفتمان نخستین انقلاب در تمامیت آنرا دگربار ممکن بگرداند.