بنام خداوند خالق هستی
در ثبت نام جانباختگان و بازداشت شدگان اعتراضات به کشته شدن مهسا – ژینا امینی توسط مأموران گشت ارشاد ویژگیها و اتفاقات ابهام آمیزی وجود دارند که موجب طرح این گزارش گشته است.
نزدیک به یک هفته پس از وقوع و رسیدن اخبار اعتراضات گسترده از ایران که با عکس العمل نیروهای امنیتی و بگیر و ببند همراه بود، گزارشاتی نیز از کشته شدن معترضین رسید.
منابع جوّ تبلیغاتی
اینجانب که به دلیل از کارافتادن کامپیوتر قبلی دستگاه تازهای تهیه و برای این کار دو بانک اطلاعاتی ایجاد نمودم، به مرور اطلاعات رسیده را به این دو مجموعه وارد نموده، کوشیدم با سازمانهای حقوق بشری ایرانی تماس برقرار کرده، از اطلاعات آنها استفاده کنم. با توجه به اینکه این کار را در زمان جنبش سبز نیز انجام داده و تجربهای نسبی داشتم، می دانستم که به تمامی اطلاعات نمی توان اعتماد کرد و بایست دستکم با معیارهای معمول خبرنگاری به تصفیه اطلاعات توجه و آنها را گزینش نمود.
به زودی خبر کشته شدن چندین کودک توسط نیروهای امنیتی و مشخصا پاسداران در مطبوعات آلمان منتشر گشت. از جمله روزنامه “دی وِلت” گزارشی به همراه ۲۰ تصویر کودکانی که در تظاهرات کشته شده بودند را منتشر ساخت. قصد کردم نام این ۲۰ کودک جانباخته را به فهرست بیافزایم. حین بررسیِ چند و چون کشته شدن این کودکان متوجه گشتم که نیمی از این ۲۰ نفر با معیارهای معمول خبرنگاری قابل تأیید نیست. منظور چند پرسش ابتدائیست که هر خبر باید جوابش را داده باشد: کی، چه زمان، کجا و خبر را چه کسی و کجا منتشر نموده است؟ به مأخذ اخبار مربوطه نگاه کردم، زیرا معلوم بود که نگارندهی گزارش خودش در ایران نبوده، به رسانهها و منابع اطلاعاتی آنجا دسترسی نداشته و باید اطلاعات خود را از جایی کسب کرده باشد. بدون اینکه برایم شگفتآور باشد دیدم مأخذ، سازمان عفو بینالمللی است. نه اینکه به این سازمان بدبین باشم. زیرا سالها پیش خودم چند ماهی در زمان شاه، اخبار مربوط به زندانیان را با آلمانی شکسته بستهای که داشتم از روزنامجات اپوزیسیون برداشته، ترجمه و بصورت دستنویس برای عفو بینالمللی می فرستادم. اما در زمان حاضر و با توجه به جوّ سنگینی که در رسانههای غرب علیه جمهوری اسلامی وجود دارد، نه تنها سازمان عفو بینالمللی بلکه تمامی نشریات و رسانهها، کاملا مسلّم و مسجّل می دانند که زدن و کشتن تظاهر کنندگان از جمهوری اسلامی نه تنها بر میآید، بلکه اصلا در “دِ اِن آ”یِ این نظام نهفته است. یعنی فقط آمنِستی اینترنشنال به این مشکل گرفتار نبود و این، کارِ تصفیه اخبار را دو چندان مشکل میکرد. به همین جهت سرعت عمل در وارد کردن نامها، به ویژه به فهرست جانباختگان ضرورتا پایین بود.
یکی دیگر از ویژگیهای اخبار مربوط به جانباختگان این بود که بدون استثنا، کشتن آنها به نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی نسبت داده می شد. شاید برای کسانی که در ایران بسر می برند و فشار و اجباری را که از جانب نیروهای امنیتی و لباس شخصیها تجربه کرده اند، نسبت دادن خشونت و کشتن مخالفین به نیروهای امنیتی عادّی به نظر آید. اما برای کسی که اخبار را با معیارهای خبرنگاری بررسی می کند، نکتهای بود قابل تأمل. تا اینکه به مرور در حین بررسی اطلاعات و وارد کردن به بانک اطلاعاتیِ جانباختگان، به کشته شدن افراد بسیجی و سپاهی و نیروهای انتظامی رسیدم. هنگامی که متوجه شدم که بین ۱۰ تا ۱۵ درصد جانباختگان متعلق به نیروهای امنیتی می باشند، دیگر این پرسش رهایم نمی کرد که: مگر نیروهای امنیتی افراد خود را نیز می زنند و می کشند؟ – حال دیگر لازم بود نسبت دادن کشتنها به نیروهای امنیتی را قابل اطمینان ندانم. همین شک را یکی دو بار نیز در تذکرهای کوتاهی نوشته و منتشر ساختم. اما گویی اصلا شکی در این زمینه وجود ندارد، در هیچ یک از مطبوعات و رسانههای خبری خارج از کشور تذکری در این زمینه به چشم نمیخورد.
در حالیکه در بارهی هر جانباختهای که به نحوی در حین تظاهرات کشته شده و خبر آن جای شک و تردید باقی گذارد ، انواع داستانها را در مطبوعات ایران از جانب مقامات مختلف میتوان یافت،
در مورد جانباختگانی که هیچ دلیلی برای به زیر سئوال کشیدن نحوه کشته شدنشان برای دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی وجود ندارد، رسانههای مخالف جمهوری اسلامی هر خبر تارهای را بلافاصله منتشر میسازند، در حالیکه مطبوعات ایران سکوت اختیار مینمایند،
و در مقابل در ایران اصطلاح “کشته سازی” در مطبوعات همه جا تکرار میشود.
ورود صدها شات گان به کشور – مسرق – ۴ آذر ۱۳۹۸
دو طرف به طبل تبلیغاتی میکوبند. مطبوعات ایران پر است از گزارشات در باره “شهدای اعتشاشات”. منتها یک مشخصه دیگر نیز وجود دارد: در مطبوعات ایران به ندرت میتوان اطلاعات شسته رفتهای در باره تک تک این شهدا را یافت. فقط نام و شاید مکان کشته شدن در خبر ذکر میشود.
ناهماهنگی و ابهام دیگری نیز در مورد جانباختگان و سرکوب معترضین وجود دارد که مربوط به استفاده از اسلحهی ساچمهای و کشتن طرفین توسط آن است، هم از معترضین و هم از نیروهای امنیتی: در حالیکه مقامات رسمی ایران چندین بار اعلام کردهاند که اسلحه ساچمهای در تسلیحات نیروهای امنیتی وجود نداشته و از اینگونه تفنگهای موسوم به “شات گان” استفاده نمیشود، و با اینکه چندین تن از بسیجیها و یکی دو پاسدار نیز با تیرهای ساچمهای کشته شدهاند، گویی هیچ شکی برای رسانههای خبری خارج از ایران وجود ندارد و فقط نیروهای امنیتی هستند که با اسلحه ساچمهای معترضین را میکشند.
برخی جاها اصلا سئوال پرسیدن جایز نیست. نباید پرسد: چطور است که از پاسداران و قوای انتظامی و بویژه بسیجیها نیز شماری با تیر ساچمهای کشته شدهاند؟ زیرا ممکن است که حکایت یا “استوری” مسلط، حاکی از اینکه فقط نیروهای امنیتی و مزدوران رژیماند که مردم را میکشند، مخدوش میگردد. و اتفاقا جنگ تبلیغاتی درست
استفاده از هدفون فقط در ترافیک مضر نیست
بر سر همین حکایت و استوری است. در این حکایت از آنجائیکه مقامات آمریکا پاسداران را دشمن و تروریست خواندهاند، بخوبی میتوان بر این طبل کوبید.
به هر حال توجه به تبلیغات دو طرف مرا به این فکر انداخت که منابع خبری را دستهبندی کنم تا روشن شود جوّ تبلیغاتی دارای چه ترکیبی است. ردیف کردن منابع خبری و دستهبندی آنها منجر به تشکیل چهار دسته در بین آنها شد:
نتیجه این دسته بندی منابع خبری این است که فعالیت دسته اول، یعنی رسانههای ایرانی که تحت نفود حاکمیتاند با میزان فعالیت دسته دوم، یعنی رسانههای غربی برابر است و هر کدام ۵۵ مورد بوده است. در حالیکه رسانههای ایرانی در خدمت غرب، که دسته سوم باشد، کمی بیشتر از ۵۰ در صد رسانههای ایران یا رسانههای غرب است (۲۹ مورد) و فعالیت دسته معترضانِ ملی، ۱,۲ برابر دو دسته اول است (۶۳ مورد).
اما باید پذیرفت که دسته معترضان ملی نیز درست بر همان طبلی می کوبند که رسانههای غربی و رسانههای ایرانی در خدمت غرب بر آن تأکید دارند که همان استوری و حکایت ذکر شده، باشد. یعنی کشته شدن معترضین فقط از جانب نیروهای امنیتی ایران صورت گرفته است. در نتیجه نهایتا تبلیغات و اطلاعاتِ جاری یا جریان اطلاعات، موجب تقویت حکایت مورد نظر غرب و حامیان براندازی بوده، ۲,۵ برابر تبلیغات جمهوری اسلامی مؤثر است، زیرا از هر که در ایران در این مورد سئوال کنید، معمولا پاسخ دریافتی این است: آخر همین بسیجیها و پاسداران هستند که می کشند و تو سر مردم میزنند. من فقط یک نفر را پیدا کردم که حاضر بود کشتههای بسیجی و سپاهی را نیز به حساب آورد و برای آن حساب باز کند.
پرسشی که ذهن اینجانب را به خود مشغول کرده است، این است که،
نقش تبلیغات و جوّ سازی در ایجاد احساسات، به ویژه نفرت و دشمنی مردم نسبت به نیروهای امنیتی کشور، اعم از اینکه بسیجی، سپاهی یا از نیروهای انتظاماتی باشند و در ایجاد امید به غلبه بر نظام حاکم به چه میزان است؟
حمید بهشتی – ۱۲ دیماه = ۲ ژانویه ۲۰۲۳