میهن ما ایران دگربار در حال ساختن است، ساختن یک جنبش بزرگ اجتماعی در در راستای ممکن گردانیدن تغییرات دمکراتیک و مسالمتآمیز در یک ایران آزاد و مستقل. برای نمایندگی و هدایت این جنبش بزرگ اجتماعی لااقل دارا بودن یکی از ابزار و شاخصهای رهبری از شرایط و ضروریات اولیه و لازم میباشد:
۱– مرجعیت سیاسی – نظامی،
۲– مرجعیت علمی،
۳– مرجعیت دینی – اخلاقی.
گرچه با انقلاب بزرگ مردم ایران در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و همه پرسی انجام شده برای همیشه دفتر سلطنت در ایران بسته شده است. امّا با شکلگرفتن جنبشهای اجتماعی در میهن ما هر بار توسط قرارگاههای رسانهای بیگانگان نام رضا پهلوی بهعنوان فرد محوری جهت هدایت و رهبری این جنبشها مطرح میگردد.
رضا پهلوی ولیعهد رژیم ملغی شده گذشته و کسی که در نهم آبان ۱۳۵۹ بهعنوان رضاشاه دوم در قاهره – مصر سوگند پادشاهی ادا کرده است اما حائز هیچیک از حد نصابها و خصایل رهبری برشمرده نمیباشد.
تنها وجه مشخصه او آنست که وارث تنها سلسله ایرانی است که با همدستی با بیگانگان بر تختطاووس ایرانیان جلوس کرده است، خانوادهای فاسد و بدنام و سرسپردۀ بیگانگان که با انقلاب ایران و ترس از پیامد ۵۳ سال حکمرانی خودکامه و آمرانه مجبور به فرار از میهن گردیدند. و میدانیم که همواره این دزدان و جنایتکاران بودهاند که به علت ترس از عواقب رفتارشان از برابر حکم و قضاوت نهایی قانون گریختهاند. رضا پهلوی حتی اگر لااقل جنم و استقلالطلبی چوپانزادهای همچون نادرشاه افشار را نیز میداشت باز شاید ایرانیان را باک و هراسی نمیبود. از کسی که امّا پدر او با کودتای انگلیسی -امریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر علیه دولت نخستوزیر منتخب دکتر محمد مصدق و پدربزرگش با کودتای انگلیسی سوم حوت ۱۲۹۹ با دخالت مستقیم قوای نظامی بیگانگان در میهن ما به قدرت رسیدند و بهعنوان آلت فعل و مباشر آنان در میهن ما بیش از نیمقرن با هویت ساختگی – پهلوی – یکی از فاسدترین و بیریشه ترین سلسلههای حکومتی را در راستای پاسداری از استیلا و هیمنه بیگانگان بر این کشور مسلط ساختند بیش از این نیز نمیتوان انتظاری داشت. رضا پهلوی و اربابان خارجیاش برای به قدرت رسیدن دوباره در میهن ما حتی منعی با لیبیایی شدن ایران ندارند.
عاقبت گرگ زاده گرگ شود!
در سنت حکمرانی ایرانیان شاه سایه خدا بر روی زمین بوده است و نه سایه نیروهای اهریمنی و انیرانی. در این سنت «فره ایزدی» هیچگاه نمیتواند برآمده از زور و نفوذ یک نیروی قاهر خارجی باشد. در دنیای امروز که شهروند بهمثابه فصلالخطاب و حاکم اصلی حرف اول و حرف آخر را در سپهر حکمرانی جوامع خود در اختیار دارد فره ایزدی خوانشی دمکراتیک خواهد داشت و آنرا را باید مشروعیت و مقبولیت صاحب قدرت سیاسی نزد مردمان و اقبال عمومی و گزینش مردم دانست. بهر حال در هردو گزینه مسلماً رهبرسازیهای بیگانگان بدون سازوکارهای دمکراتیک انتخاب و تعیین رهبر توسط شهروندان فاقد وجاهت قانونی میباشد.
اربابان امریکایی رضا پهلوی اینرا بدانند زمان تحمیل رهبران سرسپرده و دستنشانده با کودتای نظامی و یا هجمههای وسیع تبلیغاتی قرارگاههای رسانهای برای بر تخت نشاندن نوکرانشان در میهن ما گذشته است.
ایرانیان در سرزمین اهورایی خود با سایه اهریمن سر آشتی نخواهند داشت.