یادنامه دکتر احمد صدر حاج سید جوادی

sadr_yaadnaame

یادنامهء زنده یاد دکتر احمد صدر حاج سید جوادی، مجموعه مطالبی است که در ارتباط با درگذشت این عضو بنیانگذار نهضت آزادی ایران، بطرق گوناگون، چه بصورت اختصاصی در ندای آزادی و چه در سایر سایت ها منتشرشده است.

این یادنامه شامل بخش های زیر است :

–   گفتگو

–  مقالات

–  بیانیه ها

–  گزارش خبری و تصویری

سایت ندای آزادی، همزمان با ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ – ۵۰ و دومین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران – این یادنامه را به علاقمندان تقدیم مینماید.

سعی بر آن بوده تا این یادنامه شامل اکثر بیانیه ها، مقالات و گفتگوهایی باشد که در پی درگذشت ایشان صورت گرفته است. در عین حال واقفیم که قطعاً مطالبی بوده و هست که در این یادنامه لحاظ نشده است.

همچنین متن سه سخنرانی و سه نامهء زنده یاد احمد صدر حاج سید جوادی  در زیر بازنشر میشود :

سخنرانی بمناسبت مراسم سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران (۱۳۸۲/۲/۲۵)

بسم‌ الله الرحمن الرحیم و به نستعین

حمد و سپاس مر معبودی را سزا است که خوان نعمتش بر مطیع و عاصی کشیده و گسترده شده است و درود و صلوه بر سید رسل و هادی سبل محمد مصطفی صل الله و علیه و علی اله المنتجبین و رحمابه المنتخبین.

بدوا از تشریف فرمایی خانم‌ها خواهران عزیز و آقایان برادران گرامی سپاسگزاریم و مقدم عزیزشان را گرامی می‌داریم. و اما شکر بی‌حد مر خدای مهربان را که به ما توفیق داد تا یک سال دیگر یعنی چهل و یکمین سال تاسیس نهضت آزادی را با صراحت و شجاعت به انتهای اردیبهشت ماه رسانیدیم و چهل و دومین تاسیس این جمع را به حول و قوه الهی شروع می‌کنیم.

نهضت آزادی ایران بنایی است که به دست معماران کارآمد و با تقوی بنیان یافته و شیخ اجل سعدی می‌فرماید:

خلل پذیر بود هر بنا که می‌بینی مگر بنای محبت که خالی از خلل است

مهندسین لایقی که وظیفه دارم نام جاویدان آنان را یاد کنم: حضرت آیت‌الله آقای سید محمود طالقانی، آقای مهندس بازرگان، آقای دکتر یدالله سحابی، آقای رحیم عطایی، آقای عباس رادنیا، آقای عباس سمیعی، آقای حاج احمد علی‌بابایی که خداوند رحیم روح پر فتوح آنان را غریق رحمت کرده و خواهد کرد این بنای محبت و خلل‌ناپذیر را با مصالح تقوی و پرهیزکاری و شجاعت و از خودگذشتگی و صراحت کامل بنا کرده‌اند. و خداوند بزرگ در قرآن کریم می‌فرماید:

افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر‌ام من اسس بنیانه علی شفا جرفٍ هارٍ فانهار به فی نار جهنم ـ آیا کسی که بنیاد آن (بنا یا مسجد) را بر خداپرستی و خشنودی الهی گذاشته باشد بهتر است یا کسی که بنیاد آن را بر لبه

پرتگاه فرو ریختنی نهاده باشد که به آتش دورخ فرو افتد؟ و بلافاصله می‌فرماید شالوده و بنیادی که بنا نهاده‌اند پیوسته در دلشان تردید (اضطراب) خواهد بود.

آن بزرگواران بنیان این بنا و جمع را بر مبنای تقوی و پرهیزکاری و رضوان الهی یعنی رضایت خداوندی گذاشته‌اند و خود به خوبی می‌دانستند که این بنا ماوای زنان و مردان از خود گذشته‌ای است که به قول ابوبکر بیستون در مقدمه کلیات شیخ اجل سعدی که گفت :

ای جان مقدس فدای قدوم آن درویش باد

بشو تا خود چه می‌گوید: در میدان مردان مهیا که آنجا به جای آب خون روان است. خود آن دوستان در این میدان زجرها کشیده و زندان‌ها دیدند و آرزوهایی برای رهایی مردم ستم دیده ایران از دست ستم پیشه‌گاه و سلطنت مابان داشتند و بعد از آنها نیز و بعد از آنها نیز بحمدالله از دوندگان در این میدان و ساکنین این بنا و پویندگان راه آن رادمردان با توکل به خدای مهربان قدم در خودن گذاشته و باکی از حیات و ممات خود و خانواده خود نکردند و ایمان و اعتقاد خود ا ملعبه بازی‌های سیاسی ننمودند. به قولی گوینده‌ای که گفت بنی‌امیه اسلام را مانند توپ بازی بچه‌ها به هر طرف که خواسته پرتاب کردند.

که باز هم شیخ اجل سعدی می‌گوید:

به نزدیک من شبرو راهزن
به از فاسق پارسا پیرهن

دوستان و یاران عزیز بکوشیم که مصالح این ساختمان یعنی تقوی و پرهیزکاری و شجاعت و از خودگذشتگی و صراحت و بی‌پروایی را پاکیزه نگاه داریم و آلوده‌اش نکنیم . از انجام دستورات الهی غفلت ننمایم سعی کنیم که از راه آن راست روان به بیراهه‌ها نرویم.

بنده با اجازه حضار محترم نصیحتی را که خواجه عبدالله انصاری به خواجه نظام‌الملک وزیر که هم دروه و در قرن پنجم هجری می‌زیسته‌اند در این جا تکرار می‌کنم و اگر یادداشت بفرمایید قطعا مفید فوایدی خواهد بود.
خواجه عبدالله برای نظام‌الملک می‌نویسد: نظاما هر که ده خصلت شعار خود سازد در دنیا و آخرت کار خود سازد:

۱ـ با خدا به بندگی و صدق،
۲ـ با خلق خدا به انصاف،
۳ـ با نفس خود به قهر،
۴ـ با درویشان به لطف،
۵ـ با بزرگان به خدمت،
۶ـ با خردان به شفقت،
۷ـ با دوستان به نصیحت،
۸ ـ با دشمنان به حکم،
۹ـ با عالمان به تواضع،
۱۰ـ با جاهلان به خموشی.
و السلام علیکم و رحمه‌الله

—————————————————————————————————————————————————————————

 سخنرانی افتتاحیه دکتر احمد صدرحاج سید جوادی در مراسم چهل و پنجمین سالگرد نهضت آزادی ایران(۱۳۸۵)

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

خداوند دانا و توانا را سپاس می گذارم که با همه محدودیتها و مشکلات موجود توفیق برگزاری مراسم چهل و پنجمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران را به ما عطا کرد و به این بنده ی ضعیف نیز عمر و توان و افتخار ارزانی فرمود تا گشاینده ی این مجلس و مراسم آن باشم.

از شما سروران گرامی، خواهران و برادران عزیز که دعوت ما را برای شرکت در این گردهمایی صمیمانه پذیرا شده و با حضور شریف‌تان به آن گرمی و رونق بخشیده‌اید از طرف نهضت آزادی ایران و خودم سپاس گذاری می‌کنیم و مقدم‌تان را گرامی میداریم.

همان گونه که می دانید جمعیت نهضت آزادی ایران با سرمایه ی معنوی راستی و درستی و صمیمیت و همبستگی با مردم شریف ایران حول محورهای اسلامیت و ایرانیت و مبارزه با استبداد سلطنتی و استیلای خارجی بدان گونه که پیشوای نهضت ملی ایران، دکتر محمد مصدق، ترسیم کرده بود موجودیت یافت و به علت رویارویی با خودکامگی و به سبب اعتقاد به حاکمیت ملت در همان آغاز یعنی اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ در معرض فشار و سختی قرار گرفت به طوری که دو سال بعد رهبران و فعالان آن به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و با حکم دادگاه فرمایشی نظامی به چندین سال زندان محکوم گردیدند و پس از آن نیز فشار شدید ساواک و زندانی شدن مکرر برخی از رهبران و فعالان نهضت امکان فعالیت علنی و قانونی را از آنان سلب کرد.

سران و فعالان نهضت آزادی در مسیر خواست و اهداف ملت شریف ایران در شکل گیری و مدیریت انقلاب اسلامی نقش موثری ایفا کردند و پس از پیروزی انقلاب نیز عهده دار و پذیرای مسئولیت و خدمت شدند و نتوانستند به جمع نهضت سر و سامان دهند ولی پس از استعفا ی دولت موقت تلاش هایی برای تجدید گسترش فعالیت نهضت صورت گرفت و سر انجام در سال ۱۳۵۹ دوره جدید فعالیت با تشکیل کنگره سوم و با پیوستن افراد جدید ی به آن آغاز گردید.

متاسفانه از آن زمان تا کنون نیز نهضت آزادی ایران به علت پایبندی به اصول مورد اعتقادش و نقد عمل کرد مسئولان کشور پیوسته زیر فشار و محدودیت و ممنوعیت قرار داشته و بسیاری از مسئولان و فعالان آن یک یا چند بار به زندان افتاده اند و دفتر آن چند بار توقیف شده است که آخرین مورد آن در آغاز سال ۱۳۸۰ رخ داد که همچنان ادامه دارد.

از محدودیت دیگر میتوان به عدم انتشار و عدم امکان استفاده از امکنه عمومی و استفاده از رسانه‌های جمعی و جلو گیری از نامزد شدن اعضای نهضت برای ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس و عضویت در شورا‌های شهر اشاره نمود. ذکر جزئیات مربوط به آنچه گفته شد از حوصله این مجلس خارج است و علاقه مندان می توانند برای اطلاع از مواضع و فعالیت‌های انجام یافته و بررسی سوابق به اسناد منتشر شده از طرف نهضت مراجعه فرمایند.

به هر حال با آن که مسئولان و اعضای نهضت آزادی همواره رسالت و وظیفه سنگینی را برای خدمت به میهن و مردم بر دوش خود احساس می کرده اند، به علت وجود مجموعه‌ای از محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها، توفیق نیافته اند است که به بخش عمده ی آرمان‌ها و هدف‌هایشان که همان آرمان‌های ملت ایران در صد سال گذشته است دست یابند؛ ولی با وجود همه سختی‌ها و تنگنا‌ها که شمه‌ای از آن‌ها گفته شد، نهضت آزادی ایران همچنان که تا کنون در برابر انواع دشواری‌ها ایستادگی کرده و پایدار و استوار باقی مانده است مصمم است که به یاری پروردگار توانا و پشتیبانی مردم شریف مبارز در راستای تحقق آزادی‌های اساسی، حاکمیت ملت(مردم سالاری) و عدالت بر پایه ارزش‌های اسلامی، قانون اساسی و بیانیه جهانی حقوق بشر به راهش ادامه دهد؛ و به مردم رنجیده و همه فعالان سیاسی و اجتماعی نیز فروتنانه و خیر خواهانه خواهش و هم توصیه می کند که با ایمان خداوند توانا و تسلط بر نفس شیطانی خود خواهی و خود پرستی و چیره شدن بر هر گونه نا امیدی، با وفاق و هم دلی و شرکت فعالانه و موثر و سازمان یافته در عرصه‌های عمومی برای دست یابی به آرمان‌های والای آزادی، مردم سالاری و عدالت اجتماعی و عمومی مجاهدت و فداکاری نمایند.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

—————————————————————————————————————————————————————————

 سخنرانی جناب آقای دکتر احمد صدر حاج سید جوادی که قرار بود در مراسم ششمین سالروز در گذشت دکتر یدالله سحابی در حسینیه ارشاد ایراد شود” (فروردین ۱۳۸۷) 

بسم الله الرحمن الرحیم

الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون. الذین ءامنوا و کانوا یتقون. لهم البشری فی الحیوه الدنیا و فی الاخره لا تبدیل لکلمات الله ذلک هو الفوز العظیم (سوره یونس آیات ۶۲-۶۴)

ظالم به رفت و قاعده ضد از او بماند
عادل به رفت و نام نکو یادگار کرد

خانم ها، آقایان، حضار محترم

سلام علیکم

ضمن عرض تبریک نوروز و تولد پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و آرزوی سلامتی، بهبودی و آرامش برای شما عزیزان و تمامی ملت بزرگوار ایران، واجب می دانم که از سوی خود، خانواده ی زنده یاد دکتر یدالله سحابی، ستاد برگزاری مراسم حاضر و همچنین یاران آن مرحوم در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران به شما حضار محترم، که به رغم تمامی دشواری‌ها و محدودیت‌ها در این مراسم گرد هم آمده اید، تشکر و قدردانی کرده و تداوم استقامت و پایداری را در صراط مستقیم جنبش آزادی خواهی و عدالت طلبی ملت ایران برای شما آرزو کنم.

سخنم را با آیاتی از قرآن مجید آغاز کردم که در آن از جمله صفات انسان مومن و با تقوا به شهامت و شادی اشاره شده است و خداوند به چنین فردی نه تنها در آخرت که در همین دنیا نیز بشارت داده است. زنده یاد دکتر سحابی از جمله مومنانی بود که ترس و غم به دل دریایی‌اش راه نداشت. از همان روزی که خدمت به مردم را برگزید. در روزگاری که عافیت طلبی، سکوت و تمنا می توانست موهبات فراوانی برای وی به همراه آورد، او از جمله کسانی بود که با تکیه به مشی ایمانی و تقوای الهی نه در برابر ظلم سکوت کرد و نه تکدی حق خود کرد. سحابی، آزاده مردی بود که آزادی و حقوق بنیادین ملت خود را در طی بیش از شصت سال مبارزه ی مداوم فریاد کشید و البته فریاد وی هرگز از جنس هیاهو و شعار نبود.

زنده یاد دکتر سحابی به عنوان چهره ای فرهنگی – سیاسی با بنیانگزاری نهضت آزادی ایران به طراحی و مهندسی روشی در مبارزات آزادی خواهانه ی ملت ایران پرداخت که سیاست ورزی را هم راستا با اخلاق گرایی، واقع بینی، احتراز از روزمرگی و منافع زودگذر گروهی و باندی میدید. در بینش سحابی و یارانش، حضور در صحنه ی قدرت، چنان چه به تامین منافع مردم نیانجامد ارزشی ندارد و از همین روست که راهبرد جنگ حجت را بر می گزیند و البته به رغم ملامت ناصحان ملال اندیش، زندگی و سیاست ورزی اخلاق گرای سحابی نشان دهنده ی تحقق وعده الهی در آیات فوق است که پیروزی و بشارت در همین دنیا نیز مقدر است. امروزه بر کسی پوشیده نیست که اندیشه ی روشن فکری دینی و آزادی خواهی و عدالت طلبی بر اساس الگوی بومی و امتناع سحابی و یارانش از به تن کردن قبای لیبرالیسم غربی و سوسیالیسم روسی، نسخه ی درمان دردهای نه تنها ملت ایران که خاورمیانه است و نشر و گسترش و پیروزی این اندیشه در ترکیه، تاجیکستان، افغانستان و برخی کشورهای دیگر گواه درستی و کارایی این بینش محسوب می شود. حتی در ایران نیز امروزه اگرچه جریان روشنفکران دینی که سحابی از بانیانش بود از بدیهی ترین حقوق سیاسی و انسانی خویش بی بهره است و یاران آن زنده یاد با تحمل ماه‌ها زندان انفرادی و محرومیت از بسیاری حقوق اجتماعی و سیاسی و نهایتا با سپردن وثیقه های سنگین، مصداق آشکار حبس خانگی را دارند اما ادبیات رایج جامعه ی سیاسی ایران به خصوص جریان اصلاح طلبی، نشان از سرزندگی و حضور مقتدرانه ی اندیشه سحابی و یارانش دارد.

حتما شنیده اید که زمانی که در سال ۸۰ اعضای نهضت آزادی و جمعی از فعالان ملی/ مذهبی و از جمله فرزند عزیز ایشان مهندس عزت الله سحابی بازداشت شدند، ایشان برای تظلم به مجلس شورای اسلامی رفتند و وقتی رییس محترم وقت مجلس به پیشواز ایشان رفتند، سحابی با صدای لرزان خود که بارها و بارها پایه های استبداد را به لرزه انداخته بود فریاد کشید که “آقا من برای عزت نیامده‌ام، من برای نهضت آمده‌ام” و به راستی سحابی که همواره به عمل جمعی و تاثیر آن اعتقاد داشت، نه تنها برای نهضت آزادی و اعضای آن به عنوان یک حزب، بیش از فرزند خود دغدغه داشت که بیشتر دل نگران جنبش و نهضت آزادی خواهی ملت ایران بود.

در خاتمه ضمن طلب مغفرت برای آن مرحوم از تمامی پویندگان راه آزادی و به خصوص جوانان عزیز و فعالان سیاسی این مرز و بوم می خواهم تا با حضور در این گونه جلسات در این امر بیشتر اندیشه کنند که راز جاودانگی سحابی، بازرگان، طالقانی و دیگر یاران ایشان نه در اصرار به ماندن بر اریکه ی قدرت و اولویت دهی به منافع فردی و گروهی به هر بهایی بود که اتفاقا بر عکس در مشی سیاسی اخلاق مدار ایشان و تکیه بر منافع ملی و تقویت فرآیند دمکراسی بود و البته پذیرش چنین روشی و هزینه های آن امکان پذیر نبود اگر ایشان انسانی امیدوار، شاد و با شهامت نبود. سحابی امید داشت چرا که هرگز خسته نمی شد و حضور وی در شورای مرکزی نهضت آزادی ایران تا واپسین ایام عمر، گواه صدق این حقیقت است. شاد بود چرا که هرگز غم از دست دادن مقام به دلش راه نداشت و از قدرت، معنایی جز مسوولیت نمیشناخت و با شهامت بود، چرا هرگز جز ترس از خدا از هیچ مستبدی نهراسید و از بیان هیچ سخن حقی پروا نداشت و در دوراهه ی برخورداری از قدرت و مقام و سایر مواهب این جهانی و بیان حق، در گزینش دومی یعنی حق طلبی، لحظه‌ای تردید نمی کرد. به زعم بنده عصاره ی زندگی سیاسی سحابی که می تواند پیامی برای همه ی ما علی الخصوص جوانان باشد این است:

ایمان، امید، اخلاق، تعقل و اعتدال

—————————————————————————————————————————————————————————

و در انتها نیز ۳ نامه سرگشادهء زنده یاد احمد صدر حاج سید جوادی بازنشر شده است:

نامه مهم احمد صدر حاج سید جوادی به مردم ایران

به نام خداوند جان و خرد

گزارش یک عمر تلاش به ملت شریف ایران

در آستانه‌ی سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خورید باده که تعزیر می کنند

گویند رمز عشق مگویید و مشنوید مشکل حکایتی است که تقریر می کنند
( حافظ )

ملت شریف و ستمدیده ایران

در شامگاه عمر و در آستانه‌ی سی و سومین سالگرد پیروی انقلاب اسلامی و در سالروز پذیرش مسوولیت از سوی دولت موقت زنده یاد مهندس مهدی بازرگان، به عنوان احدی از یاران و همراهان ایشان در دولت موقت و در نهضت آزادی ایران، بر خود واجب دانستم آن‌چه را که از خاطرات دردناک روزگار گذشته و پس از سال ها مبارزه برای آزادی ملت و رهایی از سیطره ی خودکامگان در ذخیره ی تجربه دارم، به عنوان ادای دین به حافظه‌ی تاریخی ملت شریف ایران و به ویژه جوانان پرشور و نیک‌اندیش سرزمینمان در میان گذارم و ضمن ایفای مسوولیت سنگین انتقال تجربیات بیش از شش دهه تلاش و حضور در عرصه‌ی سیاست و اجتماع این مملکت، با دفاع از اصالت انقلاب و آرمان‌های مردم ایران و تایید مدیریت و رهبری آن که لااقل تا برهه‌‌‌ی پیروزی، مبتنی بر شعار ” همه با هم ” بود و موجبات پیروزی انقلاب را با کم‌ترین هزینه فراهم آورد و همچنین، ضمن تایید مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی ملت ایران علیه نظام فاسد، خائن و خودکامه‌ی پهلوی و تاکید بر ضرورت و درستی گزینش راهبرد مبارزه‌ی قانونی و مسالمت‌آمیز در راستای استقرار و پیشبرد دمکراسی در ایران ِ پس از انقلاب، به مسوولیت دیگر خویش یعنی پذیرش قصور و نارسایی‌ها و خسارات مادی و معنوی که از رهگذار عملکرد و سیاست‌گزاری‌های مسوولان نظام جمهوری اسلامی ایران، طی بیش از سه دهه حکم‌رانی به مردم و کشور تحمیل شده است، به عنوان احدی از افرادی که در تاسیس این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا کرده‌ است، پوزش خواسته و اظهار تاسف می‌کنم.

اهم ایراداتی که بر نهضت آزادی ایران و در راس آن به مهندس بازرگان و یاران ایشان که حاضر به پذیرش مسوولیت‌های اجرایی و مدیریتی در شورای انقلاب و دولت موقت شدند، گرفته می‌شود، آن است که اولاً چرا حاضر به همکاری با روحانیت در آن برهه‌ی زمانی شدیم و دوم، آن که چرا به راحتی از صحنه‌ی قدرت سیاسی فاصله گرفتیم و اریکه‌ی حکومت را به روحانیون واگذار کردیم؟

به زعم نویسنده‌ی این سطور، صرف عذرخواهی و اعلام مطلق عبارت ” ما اشتباه کردیم “، کافی نبوده و خود، برگرفته از مطلق‌نگری و تنها به منزله‌ی کوچک‌سازی صورت مساله بوده و ارایه‌ی پاسخی ساده به وضعیتی پیچیده و قابل تحلیل و بررسی است که ابداً متناسب با مسوولیت روشن‌فکران و لااقل کسانی که به ملت، تاریخ و تمدن ایرانی و اسلامی باور دارند، ارزیابی نمی‌شود. از این رو، با وجود آن که نهضت آزادی ایران، طی بیانیه‌های رسمی متعددی به تحلیل و واگویی دلایل پذیرش این نقش تاریخی اقدام کرده است، اینجانب بر آنم تا فراتر از پذیرش اخلاقی مسوولیت عملکرد سیاسی‌ام، با تحلیل وقایع تلخ گذشته، چراغی در روشن‌سازی آینده برافروزم و در این راستا، نخستین مساله آن است که به یاد آوریم، تاریخ معاصر این مملکت، با جمهوری اسلامی و یا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز نمی‌شود و دیگر آن که به جهت تحمیل سیاست‌های استبدادی و فضای انسداد سیاسی که شاه برای سازمان‌های سیاسی و اجتماعی مدرن مانند احزاب و سندیکاها فراهم آورده بود، روحانیت تنها جریانی بود که از طریق بسیج شبکه‌ی وسیع مساجد، امکان فعالیت عمومی داشت و طبیعی بود که در چنین شرایطی، نهاد روحانیت بیش از سایرین از امکان ترویج و رشد در میان مردم برخوردار بوده و پایگاه اجتماعی وسیع‌تری داشته باشد. به عبارت دیگر، اسلامی شدن انقلاب و انتخاب مرجعی دینی به عنوان رهبر انقلاب، نتیجه‌ی پایگاهی بود که روحانیت پیشرو، مانند آقایان طالقانی و زنجانی لااقل پس از جنبش تنباکو در میان مردم برای خود رقم زده بود.

نکته‌ی دیگر آن است که روشن‌فکران دینی در دوران پیش از سال ۱۳۵۷، همواره با روحانیتی همکاری داشتند که علیه ستم و تبعیض نظام پهلوی موضع می‌گرفت و خواهان آزادی و استقلال مملکت بود، وگرنه در آن زمان هم کم نبودند روحانیونی که از سوی حکومت مورد تایید قرار گرفته و بودجه های کلان دریافت کرده و در مراسم‌ رسمی دربار حضور می یافتند و اعتقادی به مبارزه با حکومت شاه نداشتند و حتی در خصومت با انقلابیون، گوی سبقت را از عناصر ساواک و رژیم ربوده بودند. از داستان اختلافات افرادی نظیر آقای مصباح یزدی با زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، هنوز آن قدر نگذشته که خاطرات آن به بوته‌ی فراموشی سپرده شود و البته روشن‌فکران دینی افتخار می‌کنند که نه تنها هرگز با چنین روحانیتی همکاری و تعامل نداشته‌اند که همواره در خط اول مقابله و نقد این جریان و اندیشه‌های واپس‌گرایانه‌شان قرار داشته‌اند.

در فضای پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و در نتیجه‌ی رشد تضادها و بحران‌های فاقد توجیه که در میان احزاب و روشن‌فکران روز به روز شدت می‌گرفت و حزب جمهوری اسلامی از یک سو و حزب توده‌ی ایران و سایر احزاب مارکسیستی و همچنین سازمان مجاهدین خلق از سوی دیگر یا از سر ِ ناآگاهی و بی‌تجربگی و یا از روی ارزیابی نادرست از شرایط و نیروهای اجتماعی و حاکمیت، بر تنور اختلافات می‌دمیدند، طبیعی بود که بخت روحانیت با عنایت به دلایل تاریخی و سیاسی و زمینه‌های فرهنگی و اعتقادی، از سایر رقیبان برای به دست گرفتن افکار عمومی و عنان قدرت بیشتر شود. در چنین شرایطی، اصرار اعضای نهضت آزادی ایران در ماندگاری بر سریر قدرت نه تنها نمی‌توانست به حل مشکل کمکی کند بلکه این جریان را در مظان حذف مطلق قرار می‌داد و منجر به گسترش و سرعت بیشتر چرخه‌ی خشونت می‌شد. تجربه‌ی افراد سلیم‌النفس دیگری مانند زنده‌یاد آیت الله العظمی منتظری که تا سال‌ها بعد نیز در صحنه‌ی قدرت سیاسی ایران حضور یافتند، حکایت از تایید صحت نظر و موضع مهندس بازرگان و دولت موقت، در خروج به‌هنگام از عرصه‌ی حاکمیت دارد. قدرت واقعی در ایران ِ پس از انقلاب، در دست‌های روحانیت بود و بنابراین، روشن‌فکران نبودند که قدرت را واگذار کردند و بلکه این روحانیت بود که از چرخش دمکراتیک قدرت و تن دادن به حاکمیت ملت سر باز زد.

نهضت آ‍زادی ایران در سال ۱۳۴۰ خورشیدی با حضور جمعی از روشن فکران دینی و بر پایه‌ی سه اصل مسلمان ِ ایرانی ِ مصدقی و به منظور برپایی حاکمیتی دمکراتیک در ایران بنیان نهاده شد. بنیان‌گزاران شریف نهضت آزادی ایران با توجه به قانون اساسی مشروطیت که قدرت سیاسی حاکمان را محدود و پاسخ‌گو به قانون می‌دانست و بر اساس درکی که از آرا و اندیشه‌های مطروحه از انقلاب‌های دمکراتیک جهان داشتند و بر پایه‌ی تحقق حقوق و حاکمیت ملت و همچنین در مقام اعتراض به فقدان مشروعیت و عملکرد نظام پهلوی در ساقط کردن دولت ملی و مردمی دکتر محمد مصدق و فضای سرکوب پدید آمده پس از کودتای ننگین آمریکایی / انگلیسی ۲۸ مرداد اعلام موجودیت کرد و از آن‌جا که استبداد و خودکامگی را عامل اصلی تمام مصیبت‌ها و عقب‌ماندگی ملت ایران می‌دید، به مبارزه‌ی علنی و قانونی با نظام مستبد شاه پرداخت و متحمل حبس‌های سنگین و شکنجه و دشواری‌های عظیم شد.

بنیان‌گزاران نهضت آزادی ایران با مطالعه‌ی جامعه و فرهنگ ایران و با تاسی به مشی و دیدگاه نهضت نواندیشان دینی از سید جمال الدین اسدآبادی گرفته تا علمای آزادی‌خواه مشروطیت هم‌چون آیت الله سید محمد حسین نایینی، از جمله کسانی بودند که با قرائتی نوین از اسلام، استبداد را علت اصلی عقب‌ماندگی مسلمانان دانستند و از آن به عنوان شرک سخن گفتند. در باور این جمع، استبداد نه تنها به عنوان ماحصل بینش غیرتوحیدی که خود از جمله موانع تحقق جامعه‌ی اخلاقی و نشر باورهای اصیل دینی محسوب می‌شود و بر همین مبنا، باور داشتند که استبداد در این مرز و بوم فراتر از روش‌های حکومتی و اراده‌ی شخص اول مملکت قرار داشته و در چارچوب نوعی بی‌نظمی و خصلت فردی و اجتماعی عمل می‌کند، از این رو، افزون بر مبارزه‌‌ی سیاسی مستمر با حکومت خودکامه و سلطنت مطلقه‌ی پهلوی، در مسیر خرافه‌زدایی و معرفی چهره‌ای عقلانی از اسلام و سازگار با دمکراسی و حقوق بشر، منشاء خدمات موثر و گسترده‌ای شدند. تولید ده‌ها مجلد کتاب و سخن‌رانی‌های متعدد که توسط افرادی مانند زنده‌ یادان مهندس مهدی بازرگان، دکتر علی شریعتی و مجاهد نستوه آیت الله طالقانی انجام ‌پذیرفت، گنجینه‌ای از معارف سیاسی و اسلامی را پدید آورد که به ترویج اسلام سازگار با عقل، آزادی و حقوق بشر توجه داشت. بنیان‌گزاران نهضت آزادی ایران بر پایه‌ی چنین درکی از تاریخ و دین‌داری، ورود به عرصه‌ی سیاست را برگزیدند و باور داشتند که بدون آزادی، باور به توحید و خداپرستی نیز ناممکن می‌شود و آزادی‌ را گام نخست تعالی ایمان، اخلاق و همچنین پیشرفت کشور و سعادت ملت بر می‌شمردند. در اعلامیه‌ی تاسیس نهضت آزادی ایران، این عبارات دیده می‌شود: « اقتضای اطاعت از خدا مبارزه با بندگی غیر او و شرط سپاس ایزدی، تحصیل آزادی برای به کار بستن آن در طریق حق و عدالت و خدمت است. ما باید منزلت و مسوولیت خود را در جهان خلقت بشناسیم تا به رستگاری و پیروزی نائل شویم.»

در مرامنامه‌ی نهضت آزادی ایران نیز چنین آمده است:

«مسلمانیم نه به این معنی که یگانه وظیفه‌ی خود را روزه و نماز بدانیم. ورود ما به سیاست و فعالیت اجتماعی، من‌باب وظیفه‌ی ملی و فریضه‌ی دینی بوده. دین را از سیاست جدا نمی‌‌‌دانیم و خدمت به خلق و اداره‌ی امور ملت را عبادت می‌شماریم. آزادی را به عنوان موهبت اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی الهی و کسب و حفظ آن‌ را از سنن اسلامی و امتیازات تشیع می‌‌شناسیم. مسلمانیم به این معنی که به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی قبل از آن که انقلاب فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید، معتقد بوده‌ایم.»

یادآوری می‌کند که به رغم عملکرد عبرت‌آموز و غیرقابل دفاع روحانیت حاکم پس از انقلاب اسلامی، جایگاه روحانیت شیعه در ایران طی صدها سال به گونه‌ای بود که در شکل‌گیری و تقویت جنبش‌های عدالت‌گرا و آزادی‌خواهانه به نحوی جدی و موثر عمل کرده بود و حذف یا نادیده‌گرفتن این نهاد دیرپای اجتماعی در راستای نیل به اهداف و آرمان‌های اصیل ملت ایران و بسیج توده‌های مردم و بسط هم‌گرایی و وحدت در سطحی ملی، نه مفید و نه ممکن ارزیابی می‌شد. تردیدی وجود ندارد که نقش روحانیت در بسیج و رهبری مردم در توفیق انقلاب مشروطه نقش اساسی داشت و پیروزی نهضت ملی ایران به رهبری زنده‌یاد دکتر محمد مصدق و رخداد حماسه‌ی سی تیر ۱۳۳۱ نیز در پرتو حمایت روحانیت و به ویژه آیت الله کاشانی پدید آمده بود. [ اگرچه بعدها آقای کاشانی راه را به خطا رفت و موجبات پیروزی کم‌هزینه‌ی کودتاگران را فراهم آورد. ] و هم از این رو، نهضت آزادی ایران از همان بدو تاسیس، به همکاری و هم‌گامی با روحانیت پیشرو و آزادی‌خواه، در راستای مبارزه با استبداد سلطنتی مطلقه‌ی پهلوی پرداخت و البته این همکاری به درک و شناخت تاریخی نهضت از سوابق مراجع عظام و روحانیتی فرهیخته و مترقی مربوط می‌شد که در ایران و عراق، علم مبارزه با استعمار و استبداد را برافراشته بودند و فقهای نامداری مانند سید جمال‌الدین اسد آبادی، آخوند محمد کاظم خراسانی، میرزای شیرازی و آیات بزرگواری همچو نایینی و بهبهانی و طباطبایی و مازندرانی و وعاظ آزادی‌خواهی مانند سید جمال اصفهانی پرچمدار آن بودند. فقهایی فرهیخته که فارغ از تعصب‌ها و منافع صنفی و گروهی در مقابل شیخ فضل الله نوری‌ها و ملا علی کنی‌ها که آزادی را کلمه‌ی قبیحه می‌دانستند، ایستادگی کرده و مانع فروکاستی و سقوط مشروطه به نظام موسوم به ” استبداد مشروعه‌ی مطلقه ” شدند.

انصاف را که بخش مهمی از روحانیت نظیر زنده‌ یادان طالقانی، منتظری، مطهری و همچنین رهبر فقید انقلاب در مبارزه با استبداد و فساد پهلوی و تحمل عواقب دردناک و تحمل حبس و تبعید و شکنجه همگام با سایر مبارزان هرگز از پای ننشستند و در تخریب بنای پوسیده‌ی سلطنت و رفع استبداد گامی به عقب بر نداشتند. هم از این رو بود که هنگام بازگشت باشکوه رهبر انقلاب از تبعید به تهران، افزون بر ده‌ها هزار نفر از هم‌وطنان مسلمان در میدان آزادی، جمع کثیری از نمایندگان سازمان‌های اجتماعی و سیاسی حتی با گرایش‌های غیرمذهبی و نمایندگان اقلیت‌های دینی ارمنی و زرتشتی و کلدانی و یهودی نیز به صفوف استقبال‌کنندگان پیوستند. پیام این پیشواز تاریخی و خیر مقدم و خوش‌آمدگویی به رهبر انقلاب، آن بود که انقلاب ایران، فراتر از مرزهای قومی و نژادی و مذهبی و جنسیتی استوار است و از سوی کافه‌ی ملت ایران، به عنوان مبارزه‌ا‌ی مشترک برای از میان بردن هرگونه ستم و بی‌عدالتی تلقی می‌شود که باید نماد ترسیم خط مشی آینده‌ی مدیریت انقلاب در راه تحکیم هرچه عمیق‌تر همبستگی ملی و مدنی در ورای تمام تفاوت‌های فکری و اعتقادی قرار می‌گرفت و به تفرقه‌ها و خصومت‌های به جا مانده از فرهنگ استبدادی و استعماری ” تفرقه بیانداز و حکومت کن ” پایان می‌داد.

و دریغا که چنین نشد و از همان اوان پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، روحانیتی که تا آن برهه‌ بر اساس شعار ” همه با هم ” در کنار روشن‌فکران، علیه ستم و فساد نظام پهلوی مبارزه می‌کردند، به محض دستیابی به قدرت سیاسی، با تغییر موضع به ” هر که با من نیست مخالف من است” نخست با یورش به روشن‌فکران دینی و سپس با حذف سایر جریانات موثر در انقلاب که حاضر به پذیرش وضع موحود نشدند، در سایه‌‌ی مفهومی ناشناخته موسوم به ” اسلام فقاهتی و اجتهاد زنده و پویا ” حصاری به دور ساختار سیاسی قدرت و حاکمیت کشیدند که به تحمیل فضای سرکوب و قرائتی خاص و کم‌سابقه از اسلام، سلب و محدودسازی آزادی‌های قانونی، نقض فراگیر حاکمیت و حقوق ملت منجر شد و در نهایت، به غلبه‌ی یک جریان صنفی بر گرایش‌های اجتماعی و سیاسی دگراندیش و بسط خصومت‌ها و حذف‌ها انجامید و امکان پیدایش وفاق ملی را برای مدت مدیدی به تعویق انداخت.

انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به دنبال خواست تاریخی ملت ایران که از انقلاب مشروطه به این سو در آرمان‌های آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، تحقق حقوق و حاکمیت ملت و پیشزفت مملکت متجلی شده بود به پیروزی رسید و البته مردم ایران و فعالان سیاسی دمکراسی‌خواه، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، آزادی را حاکمیت قانون و تحقق آزادی‌های قانونی می‌دیدند. با پیروزی انقلاب، طومار نظام سلطنتی یک سره در هم پیچید و وضعیتی فوق‌العاده پدید آمد که نه تنها برای انقلابیون قابل پیش‌بینی نبود بلکه اداره‌ی امور بسیار دشوار می‌نمود. در چنین وضعیت ناشی از خلاء قدرت، جامعه و حکومت، قواعد خود را می‌طلبید. پیشنهاد دولت موقت به زنده‌یاد مهندس بازرگان و یاران ایشان نیز به سبب همین وضعیت مطرح شد و همچنین پذیرش این مسوولیت خطیر و خطرناک نیز دقیقاً به منظور برون‌رفت از وضعیتی بحرانی صورت پذیرفت که برای هیچ کس تا آن روزگار شناخته نبود. مهندس بازرگان و یارانش در دولت موقت در آن شرایط، تنها کسانی بودند که از یک سو توان کارشناسی و اجرایی بازگشت به نظم را دارا بودند و از سوی دیگر نیز مورد اعتماد عموم ملت ایران و رهبران روحانی انقلاب قرار داشتند. عدم پذیرش این مسوولیت، کشور را در معرض فروپاشی و بی‌نظمی قرار می‌داد. از این رو، نخست وزیر انقلاب، به رغم توصیه‌ی برخی دوستان مانند آیت الله سید محمود طالقانی سکان هدایت دولت را در دست گرفت و در آن بلبشوی سیاسی و اجتماعی از آبروی خویش مایه گذاشت.

نظام سیاسی که در چشم‌انداز آرمان‌های ملت ایران و اعضای نهضت آزادی متبلور بود و سال‌ها به خاطر آن طعم حبس و شکنجه و مقابله با ساواک را تحمل کرده بودند، با توجه به نظام‌های متعارف حاکم بر کشورهای دمکراتیک، چیزی جز ” جمهوری ” نبود. رهبر انقلاب به صراحت در پاریس گفته بودند که جمهوری اسلامی مانند جمهوری فرانسه است با این تفاوت که مردم ایران مسلمان هستند و باید باورهای اسلامی مردم، مورد ملاحظه‌ی حکومت قرار گیرد. پیش‌نویس قانون اساسی که به تایید و امضای رهبر انقلاب و اعضای روحانی شورای انقلاب و مراجع عظام تقلید رسید نیز، نظام سیاسی ایران را بر اساس مردم‌سالاری و نهادهای انتخابی ترسیم می‌کرد و در آن از ولایت فقیه و یا به تعبیر برخی دوستان و همراهان قدیم، از ” دیکتاتوری صلحا ” و ” اسلام فقاهتی ” خبری نبود.

روش و منش اعضای نهضت آزادی ایران هرگر مبتنی بر حفظ قدرت به هر بهایی نبوده است و این حقیقتی است که امروزه حتی مخالفان سرسخت نهضت نیز بدان اذعان دارند. هدف اصلی پیشگامان نهضت آزادی ایران حتی در سقوط نظام پادشاهی نیز خلاصه نمی‌شد، بلکه این جمع به دنبال محدود و مشروط کردن قدرت و تحقق حاکمیت قانون بود. نهضت آزادی ایران نیک می‌دانست که دلایل بازتولید استبداد پس از پیروزی جنبش مشروطه و رخداد حوادثی مانند به توپ بستن مجلس شورای ملی و یا کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سلسله‌ی پهلوی به جهت فقدان حاکمیت قانون بوده است و نه فقط فرصت‌طلبی و زدوبندهای اشخاصی مانند رضا خان با صاحبان قدرت ایران و قدرت‌های خارجی. از این رو به محض آن که دیدند وضعیت فوق‌العاده‌ی ناشی از پیروزی زودهنگام انقلاب، موجبات برقراری حاکمیت قانون را فراهم نمی‌سازد و زمانی که به تعمدی بودن کارشکنی‌های متعدد روحانیت و دستگاه‌های موازی با دولت که زیر نظر روحانیت تازه طعم قدرت را چشیده هدایت می‌شدند، پی برده و یقین حاصل کردند، کار به جایی رسید که دولت موقت، ادامه‌ی فعالیت را ممکن ندید و استعفا داد و پس از یک دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، نهضت آزادی ایران، رسماً از حاکمیت کناره گرفت و به عنوان اپوزیسیونی قانونی، حضور خویش را در عرصه‌ی مناسبات و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی معنا بخشید.

نهضت آزادی ایران طی حدود نیم قرن مبارزه برای تحقق آزادی و حاکمیت قانون، همواره بر این امر تاکید داشته است که دمکراسی یک رخداد صرفاً سیاسی نیست که در اثر رویدادی خاص و یا در لحظه‌ای معین روی دهد و بلکه، فرآیندی است اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که در مسیر پیگیری مستمر آن، به درجات گوناگون پدید آمده و تکامل و تعمیق خواهد یافت و چنین دستاوردی نه با زور و تحمیل که تنها با پذیرش و باور عام ملت و حتی هیات حاکمه به دست خواهد آمد. از همین رو، با تاکید بر شیوه‌های مدنی و مسالمت‌جویانه، تغییرات تدریجی در چارچوب قانون را در ارتقای فرآیند حاکمیت ملت و دمکراسی موثر‌تر ارزیابی کرده و برای آگاهی‌بخشی اهمیتی دوچندان قائل بوده‌اند. گزینش راهبرد ” جنگ حجت و نه جنگ قدرت ” و ترجیح نقش ” ناصح مشفق ” به جای ” حاکم نالایق ” نیز در دهه‌ی شصت خورشیدی بر همین اساس روی داد.

موجب خوش‌وقتی و امیدواری است که آرمان‌هایی را که تنها روزگاری نهضت آزادی ایران منادی آن بود، این روزها به خواست و باور عمومی ایرانیان، از هر طیف سیاسی بدل شده است. امروز دیگر کم‌تر کسی پیدا می‌شود که آزادی را لوکس بداند و اصلاحات تدریجی و گام به گام را نشان از سازشکاری و لیبرال‌منشی تلقی کند و حتی همراهان عدالت‌طلب ما در مسیر مبارزه نیز بدین ضرورت رهنمون شده‌اند که سلب آزادی، نخستین حقی است که از یک انسان، مورد ستم و تعدی قرار می‌گیرد و از این رو، تلاش برای دستیابی به آزادی و کرامت انسانی، عین عدالت‌جویی و پیش‌نیاز اساسی تغییرات پایدار و گذار به سوی حاکمیت ملت بوده و به عنوان خواستی فراتر از یک حزب و یا جریان سیاسی خاص قابل مشاهده است. بنابراین گزاف نیست اگر ادعا شود که امروز بیش از گذشته، نیاز به آزادی، حاکمیت قانون و عدالت اجتماعی راستین دیده می‌شود و از همین رو نهضت آزادی به رغم برخی دشورای‌ها و ناتوانی در برپایی حاکمیت دمکراتیک در ایران، در تاثیرگزاری بر افکار عمومی ایرانیان و ایجاد زمینه‌های ذهنی پذیرش و حاکمیت دمکراسی، کامیاب بوده است.

آن‌چه در این لحظات برای راقم این سطور تاسف‌انگیز بوده و جای عذرخواهی دارد، نه مبارزه با نظام خودکامه‌ی پهلوی یا همکاری با روحانیت یا پذیرش مسوولیت یا واگذاری قدرت به تشنگان آن است که اگر یک بار دیگر نیز خداوند حیات دوباره عطا فرماید، سرنوشتی را جز مبارزه با ظلم، تلاش برای آزادی و حاکمیت ملت ایران و رشد و تعالی اخلاق برنخواهم گزید. هرگز از بابت ناباوری و دست نیازیدن به سیاست ماکیاولیستی ” هدف وسیله را توجیه می‌کند ” و هزینه‌هایی که از این ناحیه به صورت فردی و جمعی متحمل شده‌ایم، متاسف نیستم، تاسف اینجانب از این حقیقت مایه می‌گیرد که تمامی روشن‌فکران در برهه‌ی انقلاب ۱۳۵۷، از دستیابی به وحدت و بسط و گسترش نهادهای مدنی و سیاسی مدرن در مقابل شبکه‌های سنتی اجتماعی درک درستی نداشتند و آگاهانه و متناسب با مسوولیتی که بر عهده داشتند، عمل نکردند و بر اثر بی‌تجربگی و احیاناً اشتباهات عمدی و غیرعمدی، زمینه‌ی ظهور و قدرت‌گیری بلامنازع سنت‌گرایان بر تحول‌خواهان فراهم و حتی منجر به نفوذ مجدد قدرت‌های خارجی در مدیریت نوپای نظام جدید شد و موجبات انحراف گسترده از اصول و آرمان‌های انقلاب پدید آمد.

اگر ما پس از پیروزی انقلاب، همچنان شانه به شانه ایستاده و دست در دست هم، استبداد را نشانه گرفته بودیم و مشکلات را در سقوط شاه خلاصه نمی‌دیدیم، امکان بازتولید استبداد و فرو افتادن از استبداد سیاسی به استبداد دینی به این سان راحت و کم‌هزینه صورت نمی‌پذیرفت. از این رو اینجانب به عنوان فردی که بیش از شصت سال در عرصه‌ی سیاست و اجتماع ایران حضور داشته‌ام در شرایطی که درد و رنج جانکاه ناشی از کهولت و بیماری‌های جسمانی به شدت رنجورم می‌دارد و حتی گرفتن قلم بر دست را نیز دشوار می‌سازد و تنها لقای محبوب، مانع تداوم این رنج خواهد شد، در این نوشتار پایانی که گزارشی از یک عمر تلاش صادقانه بود به ملت شریف ایران، اعلام می‌دارد که ضمن اعتقاد کامل به اصالت انقلاب مردمی ۱۳۵۷ و آرمان‌های آن و دفاع از عملکرد خویش و یارانمان در نهضت آزادی ایران در خلال پیروزی انقلاب و پس از آن، از کوتاهی، قصور و یا ناتوانی خود به عنوان احدی از اعضای شورای انقلاب و دولت موقت در راستای ممانعت از عدول حاکمیت از آرمان‌های تاریخی ملت ایران و انحرافاتی که از همان هفته‌های آغازین ایجاد شد و آشکارا به چشم می‌خورد، عذر خواسته و از ملت ایران به جهت سختی‌ها و عسرت‌هایی که به نام حکومت جمهوری اسلامی ایران بر آنان روا شد، پوزش طلبیده و از خداوند منان طلب آمرزش دارم.

به قول استاد سخن سعدی:

تو را کی بود چون چراغ التهاب که از خود پری، همچو قندیل از آب

به عنوان عضوی از نهضت آزادی ایران، هرگز قندیلی پرآب نبوده‌ام و اگرچه نتوانستم به جمع روشنایی بخشم، اما در این نود و اندی سال که بر من گذشت، همیشه سوزی در سینه‌ام برای رهایی انسان از اسارت حقدها و تعصبات ناشی از استمرار استبداد دینی و سیاسی شعله‌ کشیده و روز و شبم را معنا بخشیده است.

باری! راه دشوار بود و گاهی نیز شاید به خطا و بیراهه رفتیم اما در این لحظات، با وجود کهولت و خستگی، بیش از هر زمان دیگر به پیروزی دمکراسی و آزادی ملت ایران باور و امید دارم. دمکراسی در ایران یک ضروت و سرنوشت محتوم است و امید دارم، ملت و به ویژه جوانان برومند ایران در مسیر سبزی که پیش رو دارند با عبرت گرفتن از تجربیات انقلابیون قدیمی‌تر، ضمن ایستادگی و پایداری روزافزون بر آرمان‌های خود و با تعمیق ظرفیت‌ها و صبر و توکل بر خداوند، بر مشکلات و بحران‌ها فائق آیند و آینده‌ای روشن را برای کشور و ملت ایران رقم زنند.

سخنم را با کلامی از خواجه ی شیراز آغاز کردم و با هم او به پایان می رسانم:

بود آیا که در میکده های بگشایند گره از کار فروبسته ما بگشایند
در میخانه ببستند، خدایا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند
هم اگر بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

احمد صدر حاج سید جوادی

عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران

عضو شورای انقلاب و وزیر کشور و دادگستری دولت موقت

پانزدهم بهمن ۱۳۹۰ خورشیدی

—————————————————————————————————————————————————————————

متن کامل نامه احمد صدر حاج سید جوادی خطاب به مردم ایران در پی صدور حکم ممنوع الخروجی

به نام خداوند جان و خرد

رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَهً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

ملت شریف و ستمدیده ایران

چندی پیش از طریق پست قضایی، اخطاریه ای دریافت کردم مبنی بر آن که شعبه دوم دادیاری شهید مقدس ( اوین ) اینجانب را ممنوع الخروج اعلام کرده است. از آن جا که در این اوضاع و احوال جسمی و روحی نه پای سفر دارم و نه دل دوری و غربت از وطن، در ابتدا قصد پاسخ گویی نداشتم اما عبارتی در ذیل مرقومه یاد شده آمده بود که نگارنده را وا داشت تا حدیث دل بازگوید و از آن جا که هم دادگاه صادر کننده رای و هم مسوولان قضایی و امنیتی مرتبط با چنین پرونده هایی را فاقد هرگونه صلاحیت قانونی و قضایی و اخلاقی دیدم و از آن جا که عملکرد خلاف قانون دادگاه های انقلاب اسلامی به ویژه در سالیان اخیر هیچ، تناسبی با حکم موکد الهی ندارد که مقرر می دارد امانات مردم را به ایشان باز گردانید و هنگامی که در میان ایشان به داوری پرداختید، عدالت را رعایت کنید ( انَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ – سوره نساء، آیه ۵۸ ) و به نظر می رسد که تمامیت خواهان حاکم هیچ نظری بر بازگرداندن حق حاکمیت ملت که عظیم ترین امانت در نزد ایشان است به صاحبان واقعی آن یعنی ملت ایران ندارند و هیچ عزم و اراده ای مبنی بر رعایت عدالت و انصاف در ایشان دیده نمی شود، چونان دفعات پیشین، روی سخنم را با ملت شریف و ستمدیده ایران قرار دادم.

در ذیل اخطاریه آمده بود که ظرف بیست روز امکان اعتراض به قرار صادره وجود دارد. سخنی موهن و مضحک تر از حکم قضایی ممنوع الخروجی یک پیرمرد ۹۶ ساله! واعجبا ! وا اسفا ! از این همه بی تقوایی پناه می برم به خدا!

در این سن و سال، درد و رنج شدید جسمانی ناشی از کهولت و رنج و اندوهی عظیم تر بر جانم سایه افکنده است از بابت آن که انقلابی که در مدیریت آن نقش داشتیم به چه روزی و به دست چه میراث خورانی افتاده است. حاکمانی افتاده بر خوان ثروت این مملکت که بزرگ ترین چپاول ها و غارتگری های تاریخ بشریت و روسفیدی چنگیز و نادر را رقم زده اند و عزیزترین فرزندان این مرز و بوم را به جرم آزادی خواهی و مطالبه حقوق و حاکمیت ملت به حبس و بند کشیده اند. از این رو نه در ایام اخیر که در طی سالیان گذشته و بیش از ده سال است که هرگز نه قصد مسافرت خارجی داشته ام و نه توان جسمی و روحی دوری و غربت از سرزمین و ملتی را که بیش از شش دهه از عمر خویش را در راستای آزادی و دمکراسی برای آنان صرف کرده ام.

صاحب این قلم با باور به آرمان های اصیل و تاریخی ملت ایران یعنی آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و پیشرفت مادی و اخلاقی کشور و ملت ایران و به عنوان فردی که افتخار همراهی و هم اندیشی با بزرگانی چون زنده یادان مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی و دکتر سحابی را دارد و پنجاه و یک سال در خدمت نهضت آزادی ایران و آرمان های آن بوده است در این سن و سال نه عزمی برای خروج از ایران دارد و نه بهانه و یا نیازی به این کار. ماموران امنیتی وزارت اطلاعات که این روزها گویی برای تامین امنیت ملی، تکلیفی جز پاییدن پیرمردی ۹۶ ساله ندارند، بهتر از هر کس دیگری می دانند که توان حرکت تا چه حدی از اینجانب سلب شده و کهولت و بیماری تا چه مایه بر جسم و جان دردمندم سایه افکنده است که اگر چنین نبود و اگر هنوز امکان راه رفتن و حرکت داشتم به جای آن که در این سن و سال به فکر خروج از وطنم باشم، خود را مفتخر می داشتم به اخذ وکالت و دفاع از عزیزان دربند و ستمدیده ای چون خانم ها نسرین ستوده و نرگس محمدی. در برابر جفاکاری ها و سیاه بازی هایی که به نام دادگاه انقلاب بر ملت عزیز ما در طی تمام این سالیان روا شده و مادران را از فرزندان معصومشان جدا ساخته و بر مادری بیمار با دو فرزند خردسال چنین ستمی را روا داشته و یا احکام سنگین دیگر مانند حکم حبس ده ساله برای جوان نیک اندیش آقای مهندس عماد بهاور و سایر عزیزان، حکم خنده آور ممنوع الخروجی برای این پیر سالخورده ناتوان از حرکت، از هیچ اهمیتی برخوردار نیست که بخواهد نسبت به آن اعتراضی داشته باشد و از این رو، با عدم درج اعتراض حقوقی به قرار موهن قضایی صادره، حقارت روحی و اعتقادی صادرکنندگان این حکم شرم آور برای دستگاه و نظام قضایی را به ایشان باز می گردانم.

بیش از ۶۰ سال تلاش برای آزادی و دمکراسی و تحقق حقوق و حاکمیت ملت ایران، اینجانب را بی نیاز از گریز از وطنم می سازد اما، مهم ترین نگرانی هایم به عنوان یک ایرانی مسلمان مصدقی، گسترش خرافات، نادیده گرفتن منافع ملی و نقض فراگیر حقوق انسانی و سیاسی ملت ایران است و خفتن ابدی در این خاک و آرامش یافتن در سرزمین مادری، تنها آرزویی است که در سر دارم.

خاطر نشان می سازد که کسانی که در صدور چنین حکم بلاموضوع و لغوی نقش داشته اند یا جاهلند و یا عامل بیگانه که چنین هزینه هایی را به اعتبار و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی ایران تحمیل می کنند. اگر که جاهل اند، خداوند به داد این ملت برسد که سرنوشتشان به دست این افراد افتاده و اگر عامل اند و نفوذی بیگانه، باز هم خداوند به دادمان برسد و البته در چنین فرضی، مشکلات و عسرت مردم و هرج و مرجی که زندگی مردم را فراگرفته است به گونه ای دیگر قابل تبیین و توجیه خواهد بود. از این رو هشدار داده و اعلام می دارد که کسانی که انقلابی اصیل و مردمی را از پایه ها و مبانی آن به انحراف کشیدند و سال ها حقوق سیاسی و اقتصادی ملتی بزرگ را نادیده گرفته و ضایع ساختند و حتی به حقوق و اصول مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز پایبندی نشان ندادند، تنها براندازان واقعی نظامی هستند که برآمده از انقلابی اصیل و مردمی با مطالبات آزادی، استقلال و حاکمیت ملت بود و هم اینان، بر هم زنندگان امنیت ملی این مملکت بوده و سزاوار کیفر و پاسخ گویی اند. جا دارد که اینان نگران و هراسناک از شعله های خشم این ملت و آتش عدالتی باشند که در همین جهان فانی نیز دامن آنان را خواهد گرفت و به دنبال گریزگاهی برای روز مبادای خود باشند اما بدانند که در جهان کنونی که به مدد شیوه های اطلاع رسانی و تکنولوژی ماهواره و اینترنت و غیره به مثابه دهکده ای کوچک نورافشانی شده است، هیچ مامن و پناهگاهی نخواهند یافت و سرنوشت امثال قذافی و مبارک و اسد، گواهی صادق بر این مدعاست.

اعتراض این پدر پیر در شامگاه عمر نه به حکمی سست و بی پایه که تحت تاثیر دستگاه امنیتی صادر شده و بلکه اعتراض به انحرافاتی است که از اصول و آرمان های انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ پدید آمده است. برای این جسم فانی و دردمند، تمنایی در این دنیا نمانده است که به خاطر آن از باورهای خود کوتاه بیاید. ممنوع الخروجی که محلی ندارد حتی اعدام و حبس نیز نخواهد توانست مانع برآمدن صدای اعتراض و حضور و همراهی ما با هم میهنانمان باشد.

در خاتمه توصیه مجدانه و مشفقانه دارم که حاکمیت و حاکمان ایران دست از آزمودن آزموده ها بردارند و به اتخاذ تصمیم های عقلانی رجوع کنند و دریابند که تنها حامی واقعی هر حکومتی، مردم هستند و در برابر بحران های عظیم داخلی و بین المللی در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و امنیتی، تنها حکومتی می تواند به مردم اتکا کند که در خصوص آنان مرتکب ستم و بی عدالتی نشده و آزادی ها و حقوق آنان را رعایت کرده باشد و یا به اصلاح خود در این راستا بپردازد. وگرنه تاریخ کم ندارد از مواردی که به گونه ای دیگر رقم خورده و بدیهی است که هیچ ملتی برای احقاق حقوق خود تا ابد منتظر نخواهد نشست.

والسلام علی من اتبع الهدی

احمد صدر حاج سید جوادی

عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران

تیر ماه ۱۳۹۱ خورشیدی

—————————————————————————————————————————————————————————

نامه مرحوم سید احمد صدر حاج سید جوادی به رهبری پس از ۷ ماه از تاریخ ارسال در بهمن ماه ۹۰

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

«وَالصَق بِاهلِ الوَرعِ و الصِّدق، ثُمَّ رُضهُم عَلی أن لا یُطروک و لایُبَجِّحوک بِباطلٍ لَم تَفعَله، فَاِنَّ کَثرَه الاِطراء تُحدِثُ الزَّهوَ، و تُدنی مِنَ العِزَّه »
( نهج البلاغه – گزیده‌ای از نامه به مالک اشتر )

مقام محترم رهبری؛ حضرت آیت الله خامنه‌ای

با عرض سلام و تحییات و با استعانت از الطاف خاصه‌ی الهی در توفیق خدمت به ملت شریف ایران

مدت‌ها بود که قصد آن داشتم تا مطالبی را خدمتتان معروض دارم، لیکن کهولت و بیماری شدید، رمقی بر جا نگذاشت تا رودررو، دغدغه‌ها و نگرانی‌های خود را با جنابعالی در میان گذارم و دریغ که موهبت قدرت و مشغله‌ی حکومت نیز مانعی جدی است تا مقامات، لااقل هرازگاهی از یاران و همراهان گذشته سراغی و احوالی بگیرند. از سوی دیگر، متعاقب تهدیدات مکرر تلفنی ماموران وزارت اطلاعات به چند تن از اعضای خانواده (دختر و نوه‌ی پسری) که به جهت مکاتبات علنی و قانونی اینجانب به برخی مقامات داخلی و بین‌المللی صورت گرفته بود، دوستان و آشنایان بر حذرم داشته و می‌دارند که مبادا موجبات زحمتی مضاعف برای دیگران فراهم آورده شود. نصیحت مشفقان، چندی قفل بر دهانم نهاد، لیکن مشاهده‌ی عسرت زندگی مردم و اختناق روزافزون حاکم بر جامعه به حدی آزرده‌ام ساخت که وفای به عهد سکوت، روا ندیدم و دیگر نتوانستم بر هیچ مصلحت‌بینی و صلاح‌اندیشی فردی قناعت کنم و همچنین از باب وخامت اوضاع و احوال جسمانی که چه بسا حتی گرفتن قلم بر دست نیز در روزگاری نه چندان دور میسر نباشد، بر خود واجب دیدم تا در این فرصت پایانی، مکتوب حاضر را عرضه دارم.

صرفنظر از حوادث سیاسی و اتفاقاتی که این روزها در کشورهای دیگر منطقه در جریان است، رعایت مصالح ملی و ضرورت بازگشت صداقت و راستی به عرصه‌ی حکومت و نظم و آرامش به زندگی عامه‌ی مردم، جلب نظر آن مقام محترم به اشکالات و پیچیدگی‌های مسایل اجتماعی که از طرف حکومت روا دانسته شده و موجب آزار روحی و فشارهای غیرقابل تحمل به مردم و به ویژه فعالان سیاسی و خانواده‌های ایشان شده است، غرض اصلی تقریر مکتوب حاضر و تصدیع اوقات جنابعالی بود و انتظار می‌رود تا با استفاده از مقام و امکاناتی که هنوز در اختیار دارید، در رفع مشکلات و نگرانی‌ها، اقدام عاجل و موثر بفرمایید.

جنابعالی بارها و بارها از رییس دولت – آقای احمدی‌نژاد – حمایت کرده‌اید و حال آن که به زعم اینجانب، ایشان محور بحران در جامعه‌ی ایران و عرصه‌ی بین‌المللی بوده و ادعاهایی داشته و دارد که هیچ دستاوردی برای ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی مقام رهبری و جایگاه ولایت فقیه ندارد. ادبیات مادون شأنی که امروزه بر کرسی ریاست قوه‌ی مجریه تکیه زده است، امر مکتومی نیست که نیاز به توضیح فراوان داشته باشد. رییس دولتی که در عرصه‌‌ی داخلی، کاری جز ویران کردن دستاوردهای مادی و معنوی انقلاب اسلامی و عدول از آرمان‌ها و هنجارهای قانون اساسی نداشته و در صحنه‌ی بین‌المللی نیز به مثابه‌ی کانون بحرانی در منطقه عمل کرده است.

آیا تا کنون اندیشیده‌اید که حاصل حدود شش سال مدیریت آقای احمدی‌نژاد، جز زیر سوال بردن عموم دستاوردهای سالیان پیش از زعامت ایشان، نقض فراگیر و مستمر حقوق بشر، نقض آرمان‌های انقلاب و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی، حذف یاران و مدیران بعضاً توانمند دولتی، تخریب زیرساخت‌های اقتصاد ملی، ویرانی صنعت کشور و فربه ساختن سرمایه‌داری تجاری مبتنی بر واردات بی‌رویه چه بوده است؟ آیا اندیشه کرده‌اید که مراد از حبس افراد شایسته‌ای مانند آقایان مهندس صفایی فراهانی، محمد نوری زاد، مصطفی تاج‌زاده، دکتر ابراهیم یزدی و بسیاری خادمان دیگر ملت ایران چه می‌تواند باشد؟ آیا برای چنین امری، هدفی جز آسیب رساندن به جان افرادی می‌توان یافت که عظیم‌ترین خدمات را به پیروزی انقلاب و برپایی و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران داشته‌اند و از باب کهولت سن و یا فشارهای روحی و جسمی رایج در محیط زندان در معرض بیماری‌های سهمگین قرار دارند؟ آقای صفایی فراهانی ماه‌ها در بخش مراقبت‌های ویژه بهداری اوین محبوس بود و دکتر ابراهیم یزدی که روزگاری به عنوان نماینده ” جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر ” از انجام هرگونه خدمتی برای قربانیان نقض حقوق بشر در ایران و از جمله جنابعالی دریغ نمی‌کرد و به رغم تمامی خطرات و تهدیدها به وظیفه‌ی دینی و ملی خویش عمل می‌کرد، پنج ماه در مکانی نامعلوم موسوم به خانه‌های امن وزارت اطلاعات ایام کهولت و کسالت را به تلخی و تنهایی‌ گذراند. آیا حبس فردی مانند دکتر یزدی در خانه‌ی امن وزارت اطلاعات که به مراتب از زندان رنج‌آورتر است با آن سوابق روشن، خدمات برجسته و حضور موثر و فداکارانه در دولت موقت و شورای انقلاب، در سی و دومین سالروز پیروزی انقلاب مردمی ۱۳۵۷، وهن آشکار انقلاب و آرمان‌های تاریخی آن محسوب نمی‌شود و آیا جنابعالی بر خود تکلیف نمی‌بینید که در جهت کاهش این خسارات جبران‌ناپذیر اقدام موثری معمول دارید؟

حذف آشکار یاوران انقلاب و بار کردن عناوین غیرواقعی و توهین‌آمیزی چون ” سران فتنه ” برای کسانی که بهترین سال‌های جوانی خود را برای برپایی انقلاب و تثبیت نظام هزینه کرده‌اند، با کدام توجیه می‌تواند در راستای تقویت نظام و آرمان‌های انقلاب ارزیابی شود و آیا برای جنابعالی که در حال حاضر تنها عضو شورای انقلاب محسوب می‌شوید که لااقل به ظاهر از تیرهای این جریان منحرف در امانید و یگانه کسی هستید که هنوز از امکانات قابل توجهی برخوردار است، تکلیفی احساس نمی‌شود که تا فرصت باقی است، تغییری ایجاد کرده و به اصلاح امور پرداخت.

نهضت آزادی ایران در سال ۸۴ و با فاصله‌ی اندکی پس از پیروزی آقای احمدی‌نژاد در بیانیه‌ی شماره ۱۹۳۲ به صراحت اعلام نگرانی کرده و اذعان داشت که تنها حاصل این انتخاب، انزوای رهبری (پروژه‌ی تنهاسازی رهبر) و تحمیل هزینه‌های سنگین به ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. گزیده‌ای از این بیانیه به شرح زیر است:

” انتخابات اخیر ایران شکاف بزرگ و آشکاری را که به تدریج در میان مدیران سطح بالای جمهوری اسلامی پدید آمده بود به بیشترین حد رساند. چنین به نظر می‌رسد که جریان ویژه‌ای آگاهانه این سیاست را در راستای جداسازی و منزوی کردن رهبری پیش می‌برد. اختلافات شخصیت‌های کلیدی حاکمیت در این انتخابات، فرآیند « همه با من »- و نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر آن، یعنی جداسازی- را به آخرین مرحله‌ی خود رسانده است. نهضت آزادی ایران، فارغ از موضوع اعتقاد یا عدم اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه و رهبری، این روند را ناسالم و به زیان آینده‌ی جمهوری اسلامی و امنیت ملی می‌داند. نهضت آزادی ایران چنین ترتیباتی را، به ویژه در شرایطی که در برابر تهدیدات خارجی قرار داریم، نه به نفع مصالح مملکتی و نه در راستای امنیت ملی می‌داند. “

آرا و نظریات نهضت آزادی ایران پیرامون نظریه‌‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه بر همگان آشکار است و با این همه از آن‌جا که این نهاد، جزیی از اصول قانون اساسی بوده است، از سی و دو سال پیش تاکنون، بارها اعلام داشته‌ایم که حاکمیت قانون، گام نخست در راستای تامین حقوق و حاکمیت ملت محسوب می‌شود و از این رو، به رغم اختلاف نظرهای بنیادین، التزام خود را به کلیه‌ی اصول این قانون ابراز داشته‌ایم، لیکن جریانی که البته به دروغ دم از ذوب شدگی در ولایت می‌زند، با بحران‌سازی‌ و تحمیل هزینه‌های سنگین و غیرقابل جبران بر پیکره‌ی اقتصاد و اجتماع سیاسی ایران، در عمل به کل نظام و حتی جایگاه ولایت فقیه نیز آسیب‌های فراوان و جدی رسانده است، نمودار عملکرد این جریان به وضوح حکایت از آن دارد که جز نقض کل قانون اساسی و حتی حذف این جایگاه و برقراری حکومتی نظامی – ایدلوژیک بنا بر قرائتی خرافی و خودساخته از اسلام، هیچ هدف و چشم‌انداز دیگری برای آن نمی‌توان ترسیم کرد. اجرای بدون تنازل قانون اساسی، خواستی اساسی است که نادیده گرفتن آن از هر سو به گسترش دامنه‌ی بحران و افزایش خسارات مادی و معنوی جامعه‌ی ایران خواهد انجامید.

صدر نامه‌ی حاضر با کلامی از حضرت امیرالمونین (ع) آغاز شده که ترجمه‌ی آن چنین است: « به پرهیزگاران و راست‌گویان بپیوند و از آنان بخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلی که مرتکب نشده‌ای شادمانت ندارند. زیرا تمجید آمیخته به تملق سبب خودپسندی شود و آدمی را به سرکشی وادار کند. »

آیا تا کنون نیاندیشیده‌اید که نتیجه‌ی عملکرد این کارگزاران و مشاوران متملق در طی سالیان دراز زعامت حضرتعالی چه بوده است؟ آیا تاکنون اندیشیده‌اید که مراد چاپلوسان از به کار بردن اوصافی مانند ” امام خامنه‌ای ” چه می‌تواند باشد؟ آیا این دروغ بزرگی نیست که پایه‌های حکومت را سست می‌کند؟ و آیا ابزاری در دست تمامیت‌خواهان نیست که با اتکای به آن، منویات و منافع خویش را پیش ببرند؟ دادگاه انقلاب، سی و دو سال پس از پیروزی انقلاب و تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران از چه پشتوانه‌ی حقوقی، عقلی و اخلاقی برخوردار است و آیا زمان انحلال این نهاد قضایی ذاتاً موقت و اعلام دوران ثبات و تکیه بر قانون و اصول مسلم قضایی و در یک کلام تحقق حقوق شهروندی فرا نرسیده است؟ و آیا اساساً عنوان ” دادگاه انقلاب “، کذب محض و استفاده‌ی ابزاری از اعتبار و نام انقلابی نیست که مهم‌ترین آرمان‌هایش، تحقق آزادی و کرامت انسان بود؟

تداخل عملکرد ماموران امنیتی در اداره‌ی زندان‌ها و مدیریت عملی محاکم انقلاب در صدور و اجرای احکام سنگین علیه فعالان سیاسی و معترضان به عملکرد و شیوه‌های مدیریتی آقای احمدی‌نژاد، اصل تفکیک قوا و استقلال نهاد قضایی را منتفی ساخته است. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مسوولیت نهایی عملکرد قوه‌ی قضاییه بر عهده‌ی جنابعالی قرار دارد. از این رو توصیه می‌شود که لااقل به منظور حفظ و اعتبار نام و پیشینه‌ی خود، نگذارید که در دوران زمامداریتان، چنین نقشی از شما بر جای بماند. بنابراین انتظار می‌رود که در اقدامی اساسی ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان دربند عقیدتی و سیاسی و انحلال تشکیلات دادگاه انقلاب، امکان پاسخ‌گویی و استیضاح دولت و هرگونه تصمیم نمایندگان ملت در خصوص بررسی کفایت دولت و آقای احمدی‌نژاد و همچنین، زمینه‌ای جدی برای بازگشت نظم و آرامش به جامعه و اعلام آشتی ملی را فراهم آورید.

حذف یارانه‌ها در غیاب نهادهای نظارتی بودجه مانند سازمان برنامه‌ریزی و مدیریت و مطبوعات آزاد و مستقل و با روش و تعجیلی که دولت دهم برگزید، تیر خلاصی بود که رو به زندگی تنگدستان نشانه رفت. هشدار می‌دهد که اعمال فشار روزافزون به معیشت مردم و کوچک کردن سفره‌ی فقرا، پیامدهای سهمگینی برای نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت و از سوی دیگر، هزینه‌های این اقدام نابخردانه را کسی جز مردم زحمتکش نمی‌پردازد و هرگز تحول ناشی از این طرح، مثبت و در راستای منافع ملی ارزیابی نخواهد بود. پرسش اساسی آن است که آقای احمدی‌نژاد، همراهان و حامیانشان این همه منابع مالی را با چه هدفی مطالبه می‌کنند؟ بنا بر گزارش دیوان محاسبات کشور، دولت دهم ۸۵% از قانون بودجه‌ تخلف و انحراف داشته است. حال در شرایطی که دولت خود را به هیچ‌کدام از ردیف‌های قانون بودجه متعهد نمی‌داند، افزایش ۴۶ درصدی بودجه‌ی سال ۱۳۹۰ چه معنایی می‌تواند داشته باشد جز تسلط بلامنازع دولت بر منابع عظیم مالی؟ و آیا نامی جز افساد فی‌الارض بر این اقدام می‌توان نهاد؟

رییس دولت دهم ابایی از ارایه‌ی آمار‌های دروغین و غیرواقعی ندارد و متاسفانه، نه وی خود را ملزم به پاسخ‌گویی می‌داند و نه هیچ مقام مسوولی، وی را به وظیفه‌ی قانونی خویش رهنمون می‌دارد. عدم ارایه‌ی رقم رشد اقتصادی و ادعای دروغین ایجاد یک میلیون و ششصد هزار شغل در سال گذشته تا جایی وقیحانه انجام می‌شود که حتی صدای نمایندگان محافظه‌کار مجلس را نیز در می‌آورد. رشد اقتصادی صفر درصدی در حالی که نفت بالغ بر صد دلار به فروش می‌رسد و توقف فعالیت بنگاه‌های اقتصادی و صنعتی و افزایش بیکاری در دو ساله‌ی اخیر و همچنین عدم شفافیت موجودی صندوق ذخیره‌‌ی ارزی و ده‌ها دلیل و نشانه‌ی دیگر، دلایلی متقن‌اند که حکایت از عدم صلاحیت مدیریتی و اخلاقی دولت دهم و رییس آن در اداره‌ی امور دارد.

این روزها خودشیفتگی، کیش شخصیت و استبداد رای آقای احمدی‌نژاد تا میزانی شدت گرفته که حتی در عزل و نصب وزیران و همکاران خود، توجهی به عزت و مصلحت مملکت نکرده و بهترین گواه رفتاری است که ایشان در همین اواخر نسبت به وزرای امور خارجه و اطلاعات نشان داد. البته پرسش بنیادین آن است که رییس دولت دهم با اتکا بر حمایت چه بخش و یا افرادی تا بدین حد، بی‌پروا عمل کرده و حتی در برابر دستورات مقام رهبری که روزگاری خود را متصف به پیروی از او می‌دانست، ایستادگی می‌کند؟ به راستی آقای احمدی‌نژاد و همراهانشان از کجا خط می‌گیرند؟

نتیجه‌ی عملکرد و شعارهای دولت دهم و شیوع خرافه‌گرایی و معرفی چهره‌ای از اسلام که مغایر عقل و در تضاد با حقوق ملت‌ها است، در عرصه‌ی داخلی، افزون بر نارضایتی عمومی و نفی جمهوریت نظام، به افزایش گرایشات اسلام‌گریزانه در جوانان منجر شده و زمینه‌ی نفی اسلامیت نظام را فراهم کرده است. در عرصه‌ی بین‌المللی نیز همان‌گونه که مشاهده شد، پاسخ قاطع مردم و رهبران سیاسی مصر و تونس، تاکید و اصرار بر این نکته بود که به هیچ وجه خواست برپایی حکومتی مشابه با نظام جمهوری اسلامی ایران را ندارند. با تاسف باید اذعان داشت که عملکرد نادرست مدیران حکومتی ایران نه تنها در سالیان اخیر به تقویت ” موج بیداری اسلامی ” که زمانی الهام‌بخش نهضت‌های رهایی‌بخش خاورمیانه بود، نیانجامیده، بلکه منجر به تشدید نگرانی عظیمی تحت عنوان ” جمهوری ‌اسلامی‌هراسی ” در منطقه و حتی در میان گروه‌های اسلام‌گرا شده است. یادآوری می‌کند که چندی پیش نیز، یکی از اعضای بلندپایه‌ی حماس صراحتاً اعلام داشت که الگوی حکومتی مورد نظر ایشان، ترکیه است و نه ایران.

ترسیم نمودار عملکرد و شعائر آقای احمدی‌نژاد، همراهان و حامیانشان در عرصه‌های داخلی و بین‌المللی و همچنین میزان و حجم ثروت‌های ملی و منابع مالی ناشی از فروش نفت و واردات بی‌رویه در سال‌های اخیر که فارغ از نظارت و در غیاب نهادهایی مانند سازمان برنامه‌ریزی و مدیریت، مستقیماً به جیب ایشان وارد شده است، حکایت از آن دارد که مشارالیه فراتر از اهدافی نظیر راه‌اندازی تاسیسات انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز و تامین برق برای مردم و بلکه در راستای تاسیس یک جریان تروریستی بین‌المللی مشابه القاعده و البته با گرایش شیعی به سرعت در حرکت بوده و چنان‌چه جلوی این قطار بی‌ترمز به موقع گرفته نشود، بیم آن می‌رود که چه بسا در آینده‌ای نه چندان دور، مردم جهان به تکرار تهدیدات و فجایعی هم‌تراز با جنگ‌های جهانی گواهی دهند.

تاکیدات بی‌سابقه و تبلیغات گسترده‌ مبنی بر ظهور قریب‌الوقوع امام زمان(عج) و حتی انتساب عملکرد و تصمیم‌سازی‌های غیرعقلانی و فاقد مبانی کارشناسی دولت به نظرات امام عصر و طرح و تکرار ادعای واهی مدیریت جهان، تکیه بر نوعی ناسیونالیسم نوظهور که چفیه بر گردن تندیس کوروش انداخته و مکتب ایرانی را ترویج می‌کند، تعاملات آشکار و نهان با مقامات آمریکایی و اسراییلی و به‌کارگیری افرادی با سوابق ناشناخته مانند آقایان حمید مولانا، محصولی، مشایی، سعیدلو، هاشمی ثمره و ده‌ها موضوع دیگر، همه و همه از دلایل و نشانه‌هایی محسوب می‌شوند که نگرانی فوق را واقع‌بینانه‌تر می‌نمایند.

آیا جنابعالی استحضار دارید که آقای رحیم مشایی در سخنرانی اخیر در جمع محفلی یاران گرمابه و گلستان خویش به صراحت ابراز می‌دارد که: « تفاوت مدیریت امام زمان و مدیریت به اصطلاح نایب امام زمان را در شعارهای مردمی که در اعتراضات دیروز ( ۲۵ بهمن ) شرکت کردند می‌توان دید. استراتژی ما بعد از انتخابات ۸۸ علیرغم این که تمام شعارها علیه دولت و احمدی‌نژاد بود به این صورت تدوین شد که تلاش کنیم مردم را متوجه مشکل اصلی کشور نماییم و در این راستا از بار فشاری که بر دولت و احمدی‌نژاد بود بکاهیم. به لطف خدا و مدیریت امام زمان بر خلاف تظاهرات اعتراضی قبل، این بار رهبر بود که هدف قرار گرفته بود و هیچ کس علیه دولت و رییس جمهوری شعار نداد. »

در ابتدا به اصالت این سخنان تردید داشتم، لیکن قضایایی که اخیراً در مساله‌ی عزل وزیر اطلاعات رخ داد، نشان داد که اساسی‌ترین پیامد این اقدام زیرکانه‌ی رییس دولت دهم، مسوولیت‌گریزی و انتساب عملکرد ضد مردمی این وزارتخانه به عهده‌ی مقام رهبری و اقناع و جهت‌دهی افکار عمومی در راستای مواردی است که پیشتر، آقای مشایی به آن‌ها اشاره کرده بود.

به خاک و خون کشیدن مردم و کشتن فرزندان و عزیزان این مملکت و آن‌گاه شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیت و متوجه ساختن تمام تقصیرات به عهده‌ی رهبری و مدیریت کل سی سال گذشته از جمله پیامدهای حکومت آقای احمدی‌نژاد بوده است. ملکوک نمودن اصالت و آرمان‌های انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ که روزگاری امید مستضعفان جهان و الهام‌بخش نهضت‌های آزادی‌بخش، از خاورمیانه گرفته تا آفریقا و آمریکای لاتین محسوب می‌شد و تبدیل این ارزش‌ها به احساس ناامنی جهانی و منطقه‌ای و از سوی دیگر رواج خرافه‌گرایی و انجام اقدامات و تبلیغاتی که به گسترش امواج اسلام‌گریزی انجامیده است و همچنین، ارزیابی پیامدهای ناشی از تحریک مقامات کشورهای عربی حاشیه‌ی خلیج فارس، هم‌زمان با افزایش تنش‌های بی‌سابقه در ماه‌های اخیر در استان خوزستان، از جمله دغدغه‌هایی بوده‌اند که نویسنده را به رغم کهولت سن و بیماری‌های متعدد جسمانی ناگزیر ساخت تا نگرانی خویش را از وضعیت ناگوار کنونی و خطری که تمامیت ارضی، یکپارچگی ملت ایران و اعتبار باورهای اسلامی ایرانیان را تهدید می‌کند، عیان سازد. به جد باور دارم که از حمله‌ی مغول به این سو، چنین تهدیدی که توامان به سوی اسلام و ایران صورت گرفته باشد، بی‌سابقه بوده و بی‌تردید، این سنخ مخاطرات، تنها در راستای خواست و سیاست‌های محافل صهیونیستی و منافع افراطی‌های آژانس یهود قابل توجیه است.

مقام محترم رهبری!

در دوران مبارزه بارها تبرعاً وکالت و امر دفاع از جنابعالی را به عهده گرفتم و در طی سی سال گذشته که در مسند قدرت قرار داشتید و در روزگاری که چه بسا انگیزه‌ای برای کسب مال و جاه باید وجود می‌داشت، گواهی و تایید می‌فرمایید که هرگز از بابت منافع و خواست شخصی، درخواستی نداشته‌ام اما اینک و در زمانه‌ای که تنها، لقای محبوب مانع تداوم این همه درد و رنج جانکاه می‌شود، شرعاً و قانوناً حضرتعالی را وصی بر حفظ حقوق و جان اعضای خانواده و خانواده‌ی بزرگ‌ترم یعنی نهضت آزادی ایران و دیگر آزادی‌خواهان دربند اعلام می‌کنم. شایسته است تا به عنوان قدر متیقن حاکمیت و در مقام رهبری کل نظام و مردم ایران اقدام فرمایید و ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان سیاسی و به ویژه رفع حصر از آقایان مهندس میر حسین موسوی و حجه الاسلام و المسلمین مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمینه‌ی بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نمایید. باشد که مجلس و قوه‌‌ی قضاییه نیز در پرتو چنین سیاستی، از امکان بررسی کفایت سیاسی و اخلاقی رییس دولت دهم برخوردار شوند. امید دارد که رد وصیت نکرده و به این آخرین خواسته‌ی فردی که شاید روزگاری حقی بر گردن آقای سید علی خامنه‌ای و نه رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران داشته است، بی‌اعتنا نباشید.

ستم‌کاری و ظلم بر مردم، واقعه‌ی تازه و حادثی نیست که بتوان پیامدهای آن را نادیده گرفت و آزموده را دوباره آزمود. سرنوشت خاندان شاه فراری و وقوع دو خودکشی در یک خانواده، حکایت از پریشیدگی بی‌مانندی دارد که هیچ توجیه نیازمندی مالی و یا دلیل ظاهری دیگری بر آن نمی‌توان یافت و برای من و شما که در ایجاد حکومت جدید نقش آفریده‌ایم، عبرت‌آموز است.

تلخی سخنم را با حلاوت بیان سعدی علیه‌الرحمه خاتمه داده و گزیده‌ای از حکایات گلستان را به عنوان تکمله، خدمتتان عرض می‌کنم:

«یکی را از ملوک عجم، حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده، تا جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش، راه غربت گرفتند. چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

نکند جورپیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند

والسلام علی من اتبع الهدی

احمد صدر حاج سید جوادی

عضو شورای انقلاب

۲۸ / اردیبهشت / ۱۳۹۰